جدول جو
جدول جو

معنی بنگاه - جستجوی لغت در جدول جو

بنگاه
موسسه، آژانس
تصویری از بنگاه
تصویر بنگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
بنگاه
خانه، انبار
تصویری از بنگاه
تصویر بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
بنگاه
خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
تصویری از بنگاه
تصویر بنگاه
فرهنگ فارسی عمید
بنگاه
((بُ))
سرای، خانه، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه، انبار، مخزن، جای بند و ساز و برگ سپاه، سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی، خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می رساند، شادمانی موسسه ای که در جش
تصویری از بنگاه
تصویر بنگاه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبنگاه
تصویر شبنگاه
هنگام شب شب هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندگاه
تصویر بندگاه
مفصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزنگاه
تصویر بزنگاه
موقع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزنگاه
تصویر بزنگاه
محل زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندگاه
تصویر بندگاه
مفصل اعضا، دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگه
تصویر بناگه
ناگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگاه
تصویر بناگاه
ناگاه، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگاه
تصویر بیگاه
بیوقت بیموقع، دیروقت، اول شب شبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
آن زمان آن وقت آن هنگام، پس از آن سپس بعد در آخر، مع هذا مع ذالک، بعلاوه از آن گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگره
تصویر بنگره
صدار مادر در هنگام خوابانیدن طفل خود
فرهنگ لغت هوشیار
جوشانده ای که با مقداری برگ شاهدانه در شیر یا آب که مقداری قند هم جهت شیرین شدنش بدان میافزایند تهیه شود و بعنوان نوعی مسکر درویشان و قلندران یا معتادان بدان خورند. مقدار کم این جوشانده بمناسبت داشتن شبه قلیاهای مسکن و مخدر و مقوی در تداوی استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگره
تصویر بنگره
آوازی که مادر هنگام خواباندن طفل خود می خواند، برای مثال تو خفته ای خوش ای پسر و چرخ و روز و شب / همواره می کنند به بالینت بنگره (ناصرخسرو۱ - ۴۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیگاه
تصویر بیگاه
بی هنگام، بی وقت، بی موقع، دیروقت، هنگام غروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنگاه
تصویر آنگاه
آن هنگام، آن وقت، پس از آن، سپس، بعد، بعد از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزنگاه
تصویر بزنگاه
جای زدن، موقعیت حساس یا مناسب مثلاً سر بزنگاه پیدایش شد، کنایه از آن قسمت از نظم یا نثر که شاعر و نویسنده مطلب و مقصود خود را در آنجا بیان کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندگاه
تصویر بندگاه
محل اتصال دو استخوان در بدن، بند، مفصل، دره، جای ساختن سد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزنگاه
تصویر بزنگاه
((بِ زَ))
جای راهزنی، کنایه از موقعیت حساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگله
تصویر بنگله
((بَ گَ لِ یا لَ))
خانه نئین، خانه ییلاقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگره
تصویر بنگره
((بَ گَ رِ))
لالایی، آوازی که زنان برای خواباندن طفل می خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگار
تصویر بنگار
((بِ نِ))
منقش
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
مایعی که با جوشاندن برگ شاهدانه در آب یا شیر بدست می آورند و مانند مسکرات می نوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندگاه
تصویر بندگاه
((بَ))
مفصل، محل اتصال دو استخوان
فرهنگ فارسی معین
مایعی که با جوشاندن برگ شاهدانه در شیر یا در آب تهیه می شد و به عنوان مواد مخدر یا دارو به کار می رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بگاه
تصویر بگاه
بوقت بموقع مقابل بیگاه، صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر
فرهنگ لغت هوشیار
منزل مسکن جای باش، جایی که نقد و جنس در آنجا نهند، مقام مرکز مستقر، آبادی ده، سازمان موء سسه، انبار مخزن، صندوق، خیمه خرگاه، چند اول لشکر، اسباب وزیران و ارکان دولت. یا بار و بنگاه. چیزهای قابل حمل مانند چادر و خیمه و دیگر اسباب و لوازم سفر. بانگه آواز نعره، کشیدن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگاه
تصویر بگاه
زود، سر وقت، صبح زود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
دید، نظر، چشم، توجه کنید، توجه کن
نگاه داشتن: نگاهداری کردن، متوقف ساختن، ایست دادن
نگاه کردن: دیدن، نگریستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگه
تصویر بنگه
بنگاه، خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
نظر، نگریست، مشاهده، ملاحظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگاه
تصویر بگاه
((بِ))
به وقت، به موقع، صبح زود، هنگام فجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگه
تصویر بنگه
((بَ گَ یا گِ))
آواز، نعره، کشیدن آواز
فرهنگ فارسی معین