جدول جو
جدول جو

معنی بنگاه - جستجوی لغت در جدول جو

بنگاه
خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
تصویری از بنگاه
تصویر بنگاه
فرهنگ فارسی عمید
بنگاه
(بُ)
مرکب از: بن + گاه (ادات مکان). (از حاشیۀبرهان چ معین). منزل و مکان. (برهان) (آنندراج). منزل. مسکن. جای باش. (فرهنگ فارسی معین) :
بر آب فرات است بنگاه من
وز آنجا بدین بیشه بد راه من.
فردوسی.
و جهودان را نشاید که بدین هفت روز خمیر خوردند یا به بنگاه دارند. (التفهیم).
یکی منم که چنان آمدم مثل بر او
که کرد بی بنه آید هزیمت از بنگاه.
فرخی.
ور دل و دین به تو آرند یقین دان که همی
رخت خربنده به بنگاه شتربان آرند.
سنایی (دیوان ص 83).
پنج و پنجاهم چه باید هم کنون خواهم ترا
اعجمی ام می ندانم من بن و بنگاه را.
(از اسرارالتوحید).
به بنگاه خود هر کسی رفت باز
در اندیشه آن شغل را چاره ساز.
نظامی.
بازگشتند و به بنگاه آمدند و اعیان و اجناد و ارکان ملک را بر شمشیر گذرانیدند. (جهانگشای جوینی).
ز بنگاه حاتم یکی نیکمرد
طلب ده درم سنگ فانیذ کرد.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
بنگاه
خانه، انبار
تصویری از بنگاه
تصویر بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
بنگاه
((بُ))
سرای، خانه، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه، انبار، مخزن، جای بند و ساز و برگ سپاه، سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی، خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می رساند، شادمانی موسسه ای که در جش
تصویری از بنگاه
تصویر بنگاه
فرهنگ فارسی معین
بنگاه
موسسه، آژانس
تصویری از بنگاه
تصویر بنگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
بنگاه
آژانس، سازمان، موسسه، جا، ماوا، مرکز، مقام، منزل، خانه، کاشانه، دکان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مایعی که با جوشاندن برگ شاهدانه در شیر یا در آب تهیه می شد و به عنوان مواد مخدر یا دارو به کار می رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندگاه
تصویر بندگاه
محل اتصال دو استخوان در بدن، بند، مفصل، دره، جای ساختن سد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزنگاه
تصویر بزنگاه
جای زدن، موقعیت حساس یا مناسب مثلاً سر بزنگاه پیدایش شد، کنایه از آن قسمت از نظم یا نثر که شاعر و نویسنده مطلب و مقصود خود را در آنجا بیان کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنگاه
تصویر آنگاه
آن هنگام، آن وقت، پس از آن، سپس، بعد، بعد از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیگاه
تصویر بیگاه
بی هنگام، بی وقت، بی موقع، دیروقت، هنگام غروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگره
تصویر بنگره
آوازی که مادر هنگام خواباندن طفل خود می خواند، برای مثال تو خفته ای خوش ای پسر و چرخ و روز و شب / همواره می کنند به بالینت بنگره (ناصرخسرو۱ - ۴۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
پنگان: چون روز شد معلوم کردند که هیچ غایب نشده بود جز یکی بنگان زرین و وزیر وی از مال خالص خود بنگانی فرمود که وزن او هفتصد مثقال بود و به خزینه فرستاد. (تاریخ بخارای نرشخی صص 32- 33).
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ رَ / رِ)
صوتی و ذکری را گویند که زنان به وقت خوابانیدن اطفال میخوانندتا ایشان بخواب روند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). ذکری که برای خوابانیدن اطفال خوانند و نانو نیز گویند. (رشیدی). ذکری باشد که عورات در محل خفتن کودکان بگویند تا بخواب روند و آنرا نانو نیز گویند. (جهانگیری). آوازی که زنان در هنگام خواب کردن طفل خوانند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
تو خفته ای خوش ای پسر و چرخ روز و شب
همواره میکنند ببالینت بنگره.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بِ گَ رَ)
ریسمانی که در محل رشتن پنبه بر دوک پیچیده گردد. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ده کوچکی است از دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان، در 8هزارگزی جنوب باختر سیاهکل. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
مخفف شبانگاه. رجوع به شبانگاه شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
بمعنی کوه باشد (؟) . (آنندراج). ظاهراً مجعول است
لغت نامه دهخدا
جوشانده ای که با مقداری برگ شاهدانه در شیر یا آب که مقداری قند هم جهت شیرین شدنش بدان میافزایند تهیه شود و بعنوان نوعی مسکر درویشان و قلندران یا معتادان بدان خورند. مقدار کم این جوشانده بمناسبت داشتن شبه قلیاهای مسکن و مخدر و مقوی در تداوی استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگره
تصویر بنگره
صدار مادر در هنگام خوابانیدن طفل خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگاه
تصویر بیگاه
بیوقت بیموقع، دیروقت، اول شب شبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگاه
تصویر بناگاه
ناگاه، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگه
تصویر بناگه
ناگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندگاه
تصویر بندگاه
مفصل اعضا، دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزنگاه
تصویر بزنگاه
محل زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبنگاه
تصویر شبنگاه
هنگام شب شب هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
آن زمان آن وقت آن هنگام، پس از آن سپس بعد در آخر، مع هذا مع ذالک، بعلاوه از آن گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندگاه
تصویر بندگاه
((بَ))
مفصل، محل اتصال دو استخوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگره
تصویر بنگره
((بَ گَ رِ))
لالایی، آوازی که زنان برای خواباندن طفل می خوانند
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
مایعی که با جوشاندن برگ شاهدانه در آب یا شیر بدست می آورند و مانند مسکرات می نوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگار
تصویر بنگار
((بِ نِ))
منقش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگله
تصویر بنگله
((بَ گَ لِ یا لَ))
خانه نئین، خانه ییلاقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزنگاه
تصویر بزنگاه
((بِ زَ))
جای راهزنی، کنایه از موقعیت حساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزنگاه
تصویر بزنگاه
موقع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بندگاه
تصویر بندگاه
مفصل
فرهنگ واژه فارسی سره