جدول جو
جدول جو

معنی بنوشت - جستجوی لغت در جدول جو

بنوشت
نوشته شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنوت
تصویر بنوت
پسری، پسرخواندگی
فرهنگ فارسی عمید
(قَ دَ بُ دَ)
تحریر نمودن. (غیاث اللغات). اسم است از نوشتن و تنها مستعمل نباشد لیکن در کلمات مرکب چون سرنوشت و رونوشت و نوشت افزار آید. (یادداشت مؤلف). لیکن در بیت زیر از فردوسی تنها استعمال شده و معنی ثبت کردن دهد، مقابل ستردن:
ز لشکر یکی مرد بگزید گرد
که داند شمار و نوشت و سترد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ بِ گُ تَ)
مصدر مرخم است از نوشتن به معنی درپیچیدن و درنوردیدن. رجوع به نوشتن شود
لغت نامه دهخدا
جرعه، آشام،
نوشنده، آشامنده، (ناظم الاطباء)، نوش، (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا) :
گاهی امیر صومعه گاهی اسیر بتکده
گه رند دردی نوشتم گه شیخ و گه صوفیستم،
؟ (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(بُ نُوْ وَ)
پسری و فرزندی. (غیاث) (آنندراج). پسری و پسرخواندگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پسری، فرزند خواندگی پسری، پسر خواندگی. یا اضافه بنوت. اضافه نام پسر یا نوه بنام پدر یا جد: محمود سبکتگین ابوعلی سینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوبت
تصویر بنوبت
به پستا بدور بطور نوبتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوت
تصویر بنوت
((بُ نُ وَّ))
پسری، پسرخواندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشت
تصویر نوشت
((نِ وِ))
عمل نوشتن، نوردیدن، پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
پسری، پسرخواندگی، فرزند بودن
متضاد: ابوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بنشه
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک خوردن، میوه ی فروریخته از درخت و به ویژه گردویی که در
فرهنگ گویش مازندرانی
خشک شده، خشکیده، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
خشک شده، خشکیده، لاغر، رنجور
فرهنگ گویش مازندرانی