جدول جو
جدول جو

معنی بنطس - جستجوی لغت در جدول جو

بنطس(بُ طُ)
دریای سیاه. دریای بنطس. دریای کرز. دریای کرزیان. بحر اسود. دریای سیاه. بحر طرانبرنده. (یادداشت بخط مؤلف). کلمه یونانی، و دریایی است که خلیج قسطنطنیه از آن منشعب میشود، اول آن در طرف بلاد ترک است و ممتد میشود بسمت مغرب و جنوب، تا متصل بدریای شام میشود و قبل از متصل شدن به بحر شام بنطس نامیده میشود. (از معجم البلدان) (از مراصد الاطلاع). و رجوع به بنطش شود، به شیرازی بذر قطونا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بنگو. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد و بنگو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ طُ)
درخت مورد را گویند و به عربی آس خوانند. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به مورد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عالم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). عالم به امور. (از متن اللغه). نطس. نطس. (منتهی الارب) (آنندراج) (از نشوءاللغه ص 44 و 46) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). نطیس. نطّیس. نطاسی. (متن اللغه) ، حاذق در طبابت. (ازمتن اللغه). نطس. نطس. نطیس. نطّیس. نطاسی. (متن اللغه) ، متأنق و ظریف در گفتار و لباس و جز آن. (از المنجد). نطس. نطس. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ طُ)
دانا. نطس. رجوع به نطس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ)
دانا. نطس. رجوع به نطس شود، نیک پاک از آلایش چرک و ریم و ناخوش دارنده آن را. (از اقرب الموارد) (آنندراج). متقزز. متقذر. (متن اللغه) (ازاقرب الموارد) ، متأنق در امور. (از متن اللغه). ج، نطس. و هی نطسه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ طُ)
طبیبان نیک زیرک. (از منتهی الارب) (آنندراج). اطباءحاذق. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، جمع واژۀ نطس است. (از متن اللغه). رجوع به نطس شود، سخت پرهیزگاران از آلایش و چرک و ریم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قوم نطس، متقذرون. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
گریختن از شر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گریختن از بدی. (از اقرب الموارد) ، بگفتۀ بعضی از گوهرشناسان، لونی است در یاقوت میانۀ ارجوانی و لحمی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
پل. محل عبور از آب یا جایی که گود باشد. ج، ابناط، بنط. (دزی ج 1 ص 118)
لغت نامه دهخدا
(عُ طُ)
میوۀ مورد. (از دزی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک پاکیزه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سخت احتیاط کردن در طهارت و در کلام و طعام و جامه و در جمیع امور، نیکو دانستن و باریک رفتن در دانش، جاسوسی کردن از خبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به لغت اندلس بقلۀ یمانیه است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی از دهستان خامنه است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2926 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، بهبود. رفاه حال. (فرهنگ فارسی معین) :
ملامتی که کنندم از آن چه خیزد؟ هیچ
اگر بپای تو افتم به اوفتاد منست.
حسن دهلوی
لغت نامه دهخدا
(بُ طُ)
معرب پنتس. بحر اسود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پُ طُ)
در قاموس کتاب مقدس آمده است (دریا اپط ا:ا) : اسم مقاطعۀ شرقی آسیای صغیر. در کنار بحرالاسود واقع و از مشرق به کولخس و از جنوب به کاپادوکیه و از مغرب به غلاطیه محدود بود و در ایام خداوند ما یهودیان در آنجا سکونت داشتند و در مائۀ اول تاریخ مسیحی مژدۀ نجات در آنجا داخل شده جماعتی از اهالی به دین پاک مسیح گرویدند. و پطرس رسول هم رسالۀ اول خود را بدیشان خطاب کرد و همین پنطس مسقطالرأس اکیلا رفیق پولس بود. (1 ع 18:2). و خود بنفسه مملکت مستقل و از جملۀ شهریارانش یکی سزدانس معروف به ود و در زمان پومپیوس در جزء املاک رومانیان محسوب شد - انتهی. و نیز رجوع به بنطس شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
به یونانی میوه ای است که توت سه گل خوانند و به عربی ثمرهالعلیق گویند و درخت آن را سه گل نامند اگر برگ و بار آن را با هم بجوشانند خضابی باشد جهت موی ریش و گیسو و امثال آن. (برهان). نوعی از علّیق. (ترجمه ابن بیطار به فرانسه ج 1 ص 200). تمشک. گیهه. ثمرهالعلیق. توت الشوکی. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی). تموش. توت سه گل. (ناظم الاطباء). علیق. (فهرست مخزن الادویه).
لغت نامه دهخدا
(غُ)
نیکو دانستن و باریک رفتن در دانش. (از منتهی الارب) (آنندراج). نیکو دانستن و دقت کردن در دانش. (از ناظم الاطباء). سخت استاد شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نطس شدن. (المنجد) (از اقرب الموارد) ، سخت دقت کردن در پاکیزگی، و تقذر در گفتار و در هر چیزی. (از اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیطس
تصویر بیطس
یونانی تازی شده ناژو از گیاهان صنوبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنط
تصویر بنط
پل، محل عبور از آب یا جائی که گود باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطس
تصویر قنطس
تاغدست، درخت مورد آس. توضیح مصحف آن قیطس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطس
تصویر تنطس
نیک زدودن نیک پاکاندن، باریک بینی، انیشگی (جاسوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطس
تصویر باطس
یونانی توت سه گل
فرهنگ لغت هوشیار