جدول جو
جدول جو

معنی بنطاسیه - جستجوی لغت در جدول جو

بنطاسیه
(بَ یَ)
بلغت یونانی، حس مشترک را گویند. (برهان) (آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
بنطاسیه
حس مشترک
تصویری از بنطاسیه
تصویر بنطاسیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ سی ی / نَ سی ی)
طبیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پزشک. (ناظم الاطباء). متطبب. (اقرب الموارد). حاذق در طب. (از متن اللغه). طبیب حاذق. (المنجد). نطّیس. (المنجد) (متن اللغه). نطس. نطس. (متن اللغه)، دانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عالم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). عالم به امور. (از متن اللغه). نطّیس. (المنجد) (از متن اللغه). نطس (ن ط / ن ط) . (متن اللغه)، راست و درست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ناسی. رجوع به ناسی شود، نخستین ساعات شب، شب عبادت و ریاضت، آنکه در شب جهت عبادت و پرستش برخیزد و شب زنده داری می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ یَ)
رجوع به بناء شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نی یَ)
فرقه ای از غلاه شیعه که پیرو بنان سمعان تمیمی بودند. اعتقاد آنان بر این بود که باری تعالی در علی حلول کرد و پس از وی در پسرش محمد بن حنیفه و پس از او در پسرش ابوهاشم و پس از او در بنان و نیز گویند: خداوند نیز فناپذیر است بجز ’وجه خدا’ بدلیل آیۀ و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام در آیۀ 27 سورۀ الرحمان. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ انسان. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به انسان شود، بی تشویش و اضطراب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ)
شهری به اسپانیا از اعمال قرطبه. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُ)
منسوب به برطاس.
- روباه برطاسی، روباه منسوب به سرزمین برطاس:
ای شیر فلک روبه برطاسی تو.
سوزنی.
، شکوفه یا غنچۀ ناشکفته. ج، براعیم. (منتهی الارب) (آنندراج). شکوفۀ درخت پیش از آنکه بازشکفد. (مهذب الاسماء). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
بر وزن و معنی بنطاسیا حس مشترک است. (برهان) (آنندراج). رجوع به بنطاسیا شود
لغت نامه دهخدا
(قِ سی یَ)
سپید بی آمیغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: دابه قرطاسیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زِ ری یَ)
اسهال خونی. (از دزی ج 1 ص 607)
لغت نامه دهخدا
(اَ ی یَ / یَ)
شهری در ترکیه در کنار رود اورونتس (نهرالعاصی) واقع در 22 کیلومتری ساحل مدیترانه دارای 30385 تن جمعیت. انطاکیه از شهرهای مشهور قدیمی است، آن را سلوکوس اول در حدود 300 قبل از میلاد بنا کرد و بنام پدرش، آنتیوخوس نام نهاد. بزودی از مراکز معتبر تجاری گردید و شکوه و جلالش شهرت یافت. در 64 قبل از میلاد پومپیوس آن را گرفت و انطاکیه بزرگترین و مهمترین شهرهای آسیایی دولت روم و کرسی ایالت آسیایی امپراتوری روم گردید. در سالهای 258 و 260 میلادی شاپور اول ساسانی آن رااشغال و تاراج کرد و سکنه اش را به جندی شاپور منتقل نمود. در 540 میلادی بوسیلۀ انوشروان ویران شد و اگرچه بوسیلۀ یوستی نیانوس از نو بنا گردید لیکن هیچگاه رونق اولیه را پیدا نکرد. انطاکیه در تاریخ مسیحیت بسبب شوراهای دینی که در آنجا تشکیل شده اهمیت دارد. (از دایرهالمعارف فارسی). و رجوع به لاروس و دایرهالمعارف فارسی و معجم البلدان و قاموس کتاب مقدس و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 278 و قاموس الاعلام ترکی و تاج العروس و منتهی الارب و ناظم الاطباء و ایران باستان پیرنیا (فهرست) و اندیو در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ / یِ)
تکه. شهری در ترکیه، در کیلیکه (قدیم) و از شهرهای معروف روم شرقی، واقع در ساحل مدیترانه نزدیک خلیج قسطنطنیه، دارای 27هزار جمعیت و صنایع نساجی و غذایی. (از فرهنگ فارسی معین، اعلام) (از لاروس) ، در پس انداختن و زمان دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بتأخیر انداختن و مهلت دادن. (از اقرب الموارد). مهلت دادن. (ترجمان القرآن جرجانی). زمان دادن. (تاج المصادر بیهقی). امهال. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ اُ مَیْ یَ)
رجوع به امویان شود، حرکت و گردش بطور چالاکی. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) ، چلپاسه. بنوک کرم. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نی یَ / یِ)
پوست درختی است که آنرا بعربی کرمهالسودا و بفارسی سیاه دارو خوانند و آن مانند عشقه بر درخت پیچد. (برهان) (آنندراج). پوست درخت کرمهالسوداء را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). اینالیس. مالینا. کرمهالسوداء. میمون. (یادداشت بخط مؤلف). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 291 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ یَ)
کار خانه ماهوت بافی، پرده بافی و پارچه های بزرگ و پرده های بزرگ. (از دزی ج 1 ص 117)
لغت نامه دهخدا
(بْرِ / بِ رِ یَ)
برتانیه. بریطانیا. (نخبهالدهر دمشقی). رجوع به بریطانیا شود.
- بحر برطانیه، بحر انگلطره. بحر مانش. دریای مانش. (یادداشت مؤلف).
- برطانیهالکبیر، بریتانیای کبیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به بریتانیای کبیر شود، ناقۀ نجیب بسیارشیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ یَ)
مدرسه بلطاسیه، مدرسه ای بود در بغداد و کتاب خانه بزرگی داشت که فهرست آن به 360 مجلد برمی آمد و پنجاه کتابدار و چهارهزار غرفه داشت. (فرهنگ فارسی معین) ، ناقۀ آبستن. (منتهی الارب) ، مرد کندخاطر ناکس حقیر. (منتهی الارب). شخص بلید. (از ذیل اقرب الموارد) ، نوعی از بهترین خرمای عمان. (منتهی الارب). نوعی از خرما. (از ذیل اقرب الموارد). بلعق. و رجوع به بلعق شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بنطاسیه. معرب یونانی فنطاسیا. حس مشترک. (فرهنگ فارسی معین) (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). بنطاسیه. مأخوذ از یونانی، حواس باطنی و یا همه حواس. (ناظم الاطباء). قوه متصرفه. (سیر حکمت در اروپا ص 267). بنطاسیا، یونانی فنطاسیا است و در ترجمه رسالۀ حی بن یقظان (نسخۀ کتاب خانه ملک) آمده: قوتی دیگر است که اندر اول خانه پیشین مغزنهاده است که او را ’حس مشترک’ گویند و بزبان یونانیان بنطاسیا گویند و اندریابندۀ محسوسها وی است. رجوع به مادۀ بعد شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرطاسیه
تصویر قرطاسیه
لاتینی تاز گشته سپیدیکدست، دخترسپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوطانیه
تصویر بوطانیه
سیاه دارو از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسیه
تصویر ناسیه
مونث ناسی زن فراموشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنطاسیا
تصویر بنطاسیا
یونانی تازی شده پولاب هنباز (حس مشترک) حس مشترک
فرهنگ لغت هوشیار