جدول جو
جدول جو

معنی بنشکی - جستجوی لغت در جدول جو

بنشکی
از توابع شهرستان رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ زِ)
طبابت. (ناظم الاطباء) :
اگرچه بود میزبان خوش زبان
بزشکی نه خوب آید از میزبان.
اسدی (از آنندراج).
عرب بر ره شعر دارد سواری
بزشکی گزیدند مردان یونان.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بِ جِ)
طب. (دهار). پزشکی. طبابت
لغت نامه دهخدا
(بِ نِ)
دهی از دهستان سوسن بخش ایزه است که در شهرستان اهواز واقع است. و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، نوعی از قماش زمین اطلس بود که بر آن گلهای زربفت باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (رشیدی) (از جهانگیری) (برهان) :
ز جامه خانه عشق تو اطلسی گردون
به نعل و داغ بنک پوش کرده ای ما را.
ظهوری (از رشیدی).
، گلها و نشانها را نیز گویند که بر روی مهوشان از خوردن شراب بهم میرسدیا عرق بر پیشانی ایشان نشیند. (برهان) (آنندراج). گلی که بر روی مهوشان از آشامیدن شراب بهم رسد. و خویی که بر پیشانی نشیند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب است به بیشک. و ابومنصورعبدالرحمن بن محمد بیشکی از مردم بانفوذ و ثروتمند ودوست ابونصر اسماعیل بن حماد جوهری صاحب کتاب الصحاح از آنجاست. (از معجم البلدان). رجوع به بیشک شود
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ کا)
زن سبک دست: امراءه بشکی الیدین و کذلک امراه بشکی العمل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب است به نشک. از قراء مرو در پنچ فرسخی. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزشکی
تصویر بزشکی
معالجه بیماران طبابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچشکی
تصویر بچشکی
پزشکی طبابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجشکی
تصویر بجشکی
پزشکی طبابت
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری دهان که به صورت دانه های چرکین سفید بر روی زبان ظاهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از شهرستان رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
آشی که در ته دیگ چسبیده و به صورت ته دیگر در آمده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی