جدول جو
جدول جو

معنی بنزوات - جستجوی لغت در جدول جو

بنزوات
ماده ای که از اسید بنزویک به دست می آید
تصویری از بنزوات
تصویر بنزوات
فرهنگ فارسی عمید
بنزوات(بَ زُ)
مأخوذ از فرانسه. ملحی که از اسیدبنزوئیک حاصل گردد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). بنزوآت دو سدیم
144/04 = C6H5CooNA
افیسینال گرد سفید انیدر (خشک) است. محلول یک در ده آن خنثی و یا در مقابل تورنسل کمی قلیایی میباشد. در 1/8 قسمت آب 20 زینه و 1/4 قسمت آب جوشان و 49 قسمت الکل 90 زینه و 3/5 قسمت گلیسیرین محلول است. (کارآموزی داروسازی ص 143)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بناوان
تصویر بناوان
(دخترانه)
کدبانو، خانهدار (نگارش کردی: بنهوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مناوات
تصویر مناوات
با هم دشمنی کردن و فخر نمودن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
دور شدن و زاویه گرفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک سو شدن و فراهم آمدن و گوشه گرفتن. (آنندراج). واهم آمدن و بیکسو شدن. (تاج المصادر بیهقی). زاویه گرفتن. (از اقرب الموارد). بیکسوی شدن. (مجمل اللغه).
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جمع واژۀ منزل. (ناظم الاطباء). رجوع به منزل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
جمع واژۀ منزهه. جاهای خوش آینده و خوشنما. گردشگاهها: در بعضی از منزهات و بستانها و عشرت خانه ها به عیش و نشاط و طرب مشغول بود. (تاریخ قم ص 147). رجوع به منزهه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مناواه. خصومت: هر دو به معادات یکدیگر برخیزند و کار به مناوات انجامد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 49). رجوع به مناواه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
آنچه از شبنم و تگرگ و باران و برف بر زمین افتد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قُ زُ)
جمع واژۀ قنزعه. (اقرب الموارد). رجوع به قنزعه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَزْ زُ)
جمع واژۀ تنزل. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ)
کپی. بوزینه، خوک نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ زُ)
تکبر. نخوت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خنزوانات
لغت نامه دهخدا
(تَ نَزْ زُ)
بی عیبی ها و خوبیها. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیرهای باغ و بوستان. (غیاث اللغات) (آنندراج). سیر در باغ و بوستانها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
جمع واژۀ نزوه. رجوع به نزوه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جزوات
تصویر جزوات
دفتر، رساله، غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنزآت
تصویر بنزآت
محلی که از اسید بنزوئیک حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناوات
تصویر مناوات
دشمنی کردن باهم، مفاخرت کردن، دشمنی، مفاخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزلات
تصویر تنزلات
جمع تنزل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزهات
تصویر تنزهات
بی عیبی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنزوان
تصویر خنزوان
کپی، خوک نر باد ساری
فرهنگ لغت هوشیار
باخویشی گوشه گرفتن، گوشه گیری، گوشه نشینی، یک سو شدن، ترنجیدن پوست از آتش، به هم پیوستن، گوشه گیر شدن، کناره گیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تازی لبان جاوی از گیاهان) انگبند گیاه حسن لبه حصی لبان لبان جاوی، صمغ خوشبویی که از بنژوان بدست آید و در طب بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنزوآت
تصویر بنزوآت
فرانسوی نفتاک محلی که از اسید بنزوئیک حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنوات
تصویر رنوات
جمع رنوه، پاره گوشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوان
تصویر بنوان
نگهدارنده زراعت نگاهبان خرمن. نگاهدارنده اسباب و اموال نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوبت
تصویر بنوبت
به پستا بدور بطور نوبتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروات
تصویر بروات
از برات چک ها تنخواه ها سفته ها جمع برات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزوان
تصویر بزوان
دراز دستی، برجستن، خوگیری رامش، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناوات
تصویر مناوات
((مُ))
دشمنی کردن با هم، مفاخرت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انزواء
تصویر انزواء
گوشه گرفتن، کناره رفتن، گوشه گیری، گوشه نشینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
گوشه گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قنوات
تصویر قنوات
کاریزها
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی علف هرز در مزارع که همان مرغ فارسی است
فرهنگ گویش مازندرانی
رسمی که براساس آن چوپان ها به اقوام نزدیک یا فرزندان آن ها
فرهنگ گویش مازندرانی