خوک. خوک نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خنازیر: انما حرم علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیراﷲ فمن اضطرّ غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه ان اﷲ غفور رحیم. (قرآن 173/2). قل لااجد فیما اوحی الی محرماً علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتهً او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر فانه رجس او فسقاً اهل لغیراﷲ به فمن اضطرّغیر باغ و لا عاد فان ربک غفور رحیم. (قرآن 145/6). رجوع به ذیل لحم خنزیر در تحفۀ حکیم مؤمن شود
خوک. خوک نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خنازیر: انما حرم علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیراﷲ فمن اضطرَّ غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه ان اﷲ غفور رحیم. (قرآن 173/2). قل لااجد فیما اوحی الی محرماً علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتهً او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر فانه رجس او فسقاً اهل لغیراﷲ به فمن اضطرَّغیر باغ و لا عاد فان ربک غفور رحیم. (قرآن 145/6). رجوع به ذیل لحم خنزیر در تحفۀ حکیم مؤمن شود
مأخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی، آسایش، (آنندراج)، - کفش راحتی، دم پایی، ، طشت متوضا، (آنندراج)، چراغی است که پایه ها دارد وآن را چراغپایۀ راحتی گویند، (آنندراج)
مأخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی، آسایش، (آنندراج)، - کفش راحتی، دم پایی، ، طشت متوضا، (آنندراج)، چراغی است که پایه ها دارد وآن را چراغپایۀ راحتی گویند، (آنندراج)
نام شهری بوده است در مسیر اسکندر از باختر به هند، بقول آریان (کتاب 4، فصل 9 بند 4)، اسکندر پس از تسخیر ’ماساگ’ امیدوار گشت که شهر ’بازیر’ را به آسانی بتصرف آرد و ’سنوس’ را فرستاد آنرا بگیرد، اما سنوس موفق به تسلیم اهالی بازیر نشد، اسکندر بطرف شهر مزبور رفت و شنید که از طرف یکی از امرای هند عده ای بکمک شهر حرکت کرده اند، دستور داد سنوس قلعه ای ساخته در آن ساخلو گذارد ... در غیاب او اهالی شهر عده کم مقدونی ها را دیده بیرون آمدند و جنگی سخت روی داد و بهره مندی با مقدونی ها گردید، یعنی 500 نفراز اهالی کشته شد، 65 نفر اسیر گشت ... بعداً اهالی بازیر شبانه شهر را تخلیه کردند و با سایر خارجیها به قلۀ کوه ’آارن’ پناه بردند ...، رجوع شود به (ایران باستان، ج 2 ص 1773)
نام شهری بوده است در مسیر اسکندر از باختر به هند، بقول آریان (کتاب 4، فصل 9 بند 4)، اسکندر پس از تسخیر ’ماساگ’ امیدوار گشت که شهر ’بازیر’ را به آسانی بتصرف آرد و ’سنوس’ را فرستاد آنرا بگیرد، اما سنوس موفق به تسلیم اهالی بازیر نشد، اسکندر بطرف شهر مزبور رفت و شنید که از طرف یکی از امرای هند عده ای بکمک شهر حرکت کرده اند، دستور داد سنوس قلعه ای ساخته در آن ساخلو گذارد ... در غیاب او اهالی شهر عده کم مقدونی ها را دیده بیرون آمدند و جنگی سخت روی داد و بهره مندی با مقدونی ها گردید، یعنی 500 نفراز اهالی کشته شد، 65 نفر اسیر گشت ... بعداً اهالی بازیر شبانه شهر را تخلیه کردند و با سایر خارجیها به قلۀ کوه ’آاُرن’ پناه بردند ...، رجوع شود به (ایران باستان، ج 2 ص 1773)
پازهر. دزی ازالمستعینی آرد: هوالبازرد و یقال له بازهر، ای نافی السم، کما یقال لحجر من الاحجار بازهر لهذه العله. (دزی ج 1 ص 48). - بازهر کانی، فادزهر معدنی است. (فهرست مخزن الادویه). - بازهر گاوی، حجرالبقر است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به پازهر و پادزهر و بادزهر شود
پازهر. دزی ازالمستعینی آرد: هوالبازرد و یقال له بازهر، ای نافی السم، کما یقال لحجر من الاحجار بازهر لهذه العله. (دزی ج 1 ص 48). - بازهر کانی، فادزهر معدنی است. (فهرست مخزن الادویه). - بازهر گاوی، حجرالبقر است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به پازهر و پادزهر و بادزهر شود
بنجهیر. شهری است در نواحی بلخ. (انساب سمعانی در کلمه بنجهیری). در حدودالعالم آمده است: بنجهیر و جاریابه دو شهر است و اندر وی معدن سیمست و رودی میان این هر دو شهر بگذرد و اندر حدود هندوستان افتد (چ تهران ص 62 و 20) : شهری است بنواحی بلخ و در آن معدن سیم است و اهل آن اخلاطاند و در میان ایشان عصبیت است... (معجم البلدان). ابن بطوطه گوید این کلمه مرکب است از پنج بمعنی خمسه و هیر بمعنی کوه لکن شاید این لفظ مخفف پنج هیربذ باشد. رجوع به شاهداز ترجمان البلاغه شود. مستوفی در نزههالقلوب (ص 155) گوید: پنجهیر از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات بب و عرض از خط استوا لوله. شهری وسط است و هوای خوش دارد. حاصلش غله و اندکی میوه باشد: بکنغالگی رفته او پنجهیر رمیده از او مرغک گرمسیر. بوشکور. گویند هفت مرد است در پنجهیربذ زان هفت دو مسلمان و آن پنج هیربذ من پنجهیر دیدم و آن پنج هیربذ از پنجهیر بذ نشود پنجهیربذ. (از ترجمان البلاغۀ راذویانی). امیر از آنجا [باغ خواجه علی میکائیل] برداشت بسعادت و خرمی با نشاط و شراب و شکار میرفت میزبان بر میزبان: به خلم و به پیروز، و نخجیر، [ظ: بنجهیر: حاشیۀ مصحح] و ببدخشان. احمد علی نوشتگین آخرسالار که ولایت این جایها برسم او بود. (تاریخ بیهقی ص 246). و بترکستان پوشیده فرستاده بوده است [احمد ینالتگین] بر راه پنجهیر تا وی را غلامان ترک آرند (تاریخ بیهقی ص 402). و مسعود محمد لیث را برسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان با نامه ها و مشافهات در معنی مدد و موافقت و مساعدت و وی از غزنین برفت براه پنجهیر. (تاریخ بیهقی ص 643)، نام رودی بر جبال نزدیک بدخشان
بنجهیر. شهری است در نواحی بلخ. (انساب سمعانی در کلمه بنجهیری). در حدودالعالم آمده است: بنجهیر و جاریابه دو شهر است و اندر وی معدن سیمست و رودی میان این هر دو شهر بگذرد و اندر حدود هندوستان افتد (چ تهران ص 62 و 20) : شهری است بنواحی بلخ و در آن معدن سیم است و اهل آن اخلاطاند و در میان ایشان عصبیت است... (معجم البلدان). ابن بطوطه گوید این کلمه مرکب است از پنج بمعنی خمسه و هیر بمعنی کوه لکن شاید این لفظ مخفف پنج هیربذ باشد. رجوع به شاهداز ترجمان البلاغه شود. مستوفی در نزههالقلوب (ص 155) گوید: پنجهیر از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات بب و عرض از خط استوا لوله. شهری وسط است و هوای خوش دارد. حاصلش غله و اندکی میوه باشد: بکنغالگی رفته او پنجهیر رمیده از او مرغک گرمسیر. بوشکور. گویند هفت مرد است در پنجهیربذ زان هفت دو مسلمان و آن پنج هیربذ من پنجهیر دیدم و آن پنج هیربذ از پنجهیر بذ نشود پنجهیربذ. (از ترجمان البلاغۀ راذویانی). امیر از آنجا [باغ خواجه علی میکائیل] برداشت بسعادت و خرمی با نشاط و شراب و شکار میرفت میزبان بر میزبان: به خلم و به پیروز، و نخجیر، [ظ: بنجهیر: حاشیۀ مصحح] و ببدخشان. احمد علی نوشتگین آخرسالار که ولایت این جایها برسم او بود. (تاریخ بیهقی ص 246). و بترکستان پوشیده فرستاده بوده است [احمد ینالتگین] بر راه پنجهیر تا وی را غلامان ترک آرند (تاریخ بیهقی ص 402). و مسعود محمد لیث را برسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان با نامه ها و مشافهات در معنی مدد و موافقت و مساعدت و وی از غزنین برفت براه پنجهیر. (تاریخ بیهقی ص 643)، نام رودی بر جبال نزدیک بدخشان
بهاءالدین زهیر (581-656 هجری قمری) (الوزیر) ابوالفضل بهاءالدین زهیر بن محمد بن علی بن یحیی بن الحسن بن جعفر بن منصور بن عاصم المهلبی الازدی الفاتکی المصری. محل تولد وی وادی نخله بنزدیک مکه است وی خدمت سلطان صالح نجم الدین ایوب را کرده است. وی درسال 656 در مصر درگذشته و در محلی بنام القرافه الصغری مدفون است. او راست دیوانی بنام دیوان الوزیر ابی الفضل زهیر بن محمد المهلبی. (از معجم المطبوعات) ، پوزش آورنده، حیله کننده، ادعای بیجا کننده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
بهاءالدین زهیر (581-656 هجری قمری) (الوزیر) ابوالفضل بهاءالدین زهیر بن محمد بن علی بن یحیی بن الحسن بن جعفر بن منصور بن عاصم المهلبی الازدی الفاتکی المصری. محل تولد وی وادی نخله بنزدیک مکه است وی خدمت سلطان صالح نجم الدین ایوب را کرده است. وی درسال 656 در مصر درگذشته و در محلی بنام القرافه الصغری مدفون است. او راست دیوانی بنام دیوان الوزیر ابی الفضل زهیر بن محمد المهلبی. (از معجم المطبوعات) ، پوزش آورنده، حیله کننده، ادعای بیجا کننده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
دهی است از دهستان علابخش مرکزی شهرستان سمنان. دارای 400 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. صنایع دستی آن کرباس و شال بافی. راه آن اتومبیل رو است. مزارع حمیرد، جمیرد، شیخ آب، فرج آباد، فرح بخش، قیلک، گرداب، گلوکی، مرنه نو، گرماب، نارکن جزء این ده است و در مزرعۀ شیخ آب معدن آهن وجود دارد و در کوههای آن زیره بدست می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان علابخش مرکزی شهرستان سمنان. دارای 400 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. صنایع دستی آن کرباس و شال بافی. راه آن اتومبیل رو است. مزارع حمیرد، جمیرد، شیخ آب، فرج آباد، فرح بخش، قیلک، گرداب، گلوکی، مرنه نو، گرماب، نارکن جزء این ده است و در مزرعۀ شیخ آب معدن آهن وجود دارد و در کوههای آن زیره بدست می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام شهری بوده از بلاد هندوستان و گجرات که به دست سپاه سلطان محمود غزنوی مفتوح گردیده... (انجمن آرا) (آنندراج) : چو مندهیر که در مندهیر حوضی بود چنانکه خیره شدی اندرآن دو چشم فکر. فرخی (از انجمن آرا)
نام شهری بوده از بلاد هندوستان و گجرات که به دست سپاه سلطان محمود غزنوی مفتوح گردیده... (انجمن آرا) (آنندراج) : چو مندهیر که در مندهیر حوضی بود چنانکه خیره شدی اندرآن دو چشم فکر. فرخی (از انجمن آرا)
تعبیر خواب بنزین دیدن بنزین در خواب، علامت آن است که از منبعی به شما پولی خواهد رسید و دیگران برای تصاحب این پول با شما جدال خواهند کرد. اگر کسی بیند بنده خودرا آزاد کرد، دلیل که زود از دنیا برود. اگر بیند بنده را که خواجه بفروخت، دلیل که غمگین و مستمند شود. اگر بیند بنده را بفروخت، دلیل که شادمان شود.
تعبیر خواب بنزین دیدن بنزین در خواب، علامت آن است که از منبعی به شما پولی خواهد رسید و دیگران برای تصاحب این پول با شما جدال خواهند کرد. اگر کسی بیند بنده خودرا آزاد کرد، دلیل که زود از دنیا برود. اگر بیند بنده را که خواجه بفروخت، دلیل که غمگین و مستمند شود. اگر بیند بنده را بفروخت، دلیل که شادمان شود.