جدول جو
جدول جو

معنی بندافروز - جستجوی لغت در جدول جو

بندافروز
(بَ اَ)
دهی از دهستان اندرود که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است. دارای 120 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
بندافروز
روستایی از دهستان اندرود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
دهی از دهستان سرگره بخش برازجان که در شهرستان بوشهر واقع است و دارای 849 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
مأخوذ از یونانی. گیاه پنج انگشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُگِ رِ تَ / تِ)
افروزندۀ خود. آتش زنندۀ خود. آنکه خود را به آتش زند تا دیگران را روشن کند.
- شمع خودافروز، شمعی که خود را می افروزد و می سوزد تا نور به انجمن دهد.
، که بیواسطه آتش روشن کند. کنایه از کسی است که بدون جهت موجب نقار بین مردم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رُو)
عودافروزنده. آنکه یا آنچه عود را روشن کند و بسوزد تا بوی آن منتشر گردد. آتش. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مسندافروزنده. مسندفروز. مسندفروزنده. آن که روشنی مسند به وجود او بازبسته است، از قبیل: پادشاه، امیر، وزیر و حاکم. کسی که رونق و فروزندگی مسند و تخت پادشاهی به وجود او بسته است:
چو باب خویش سعدالدوله اسعد مسندافروزم
جمال و سید و عبدند اندر عون و تیمارم.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 69).
و رجوع به مسندفروز شود
لغت نامه دهخدا