زبانۀ آتش. (تاریخ قم). افرازه. لهیب. شعله. گرازه (در تداول مردم قزوین) : از دور آتشی دیدند بر صحرای براوستان گفتند آن چیست، گفتند برازه است آن یعنی زبانۀ آتش. (تاریخ قم ص 63)
زبانۀ آتش. (تاریخ قم). اَفرازه. لهیب. شعله. گرازه (در تداول مردم قزوین) : از دور آتشی دیدند بر صحرای براوستان گفتند آن چیست، گفتند برازه است آن یعنی زبانۀ آتش. (تاریخ قم ص 63)
دیگربار. دگربار. بتازگی. (آنندراج). از سر نو. مستحدثاً: بفروختم بغم دل از غم خریده را رفتم بتازه این ره صد ره بریده را. والۀ هروی. خطش بتازه باعث ناز و نیاز شد کوتاه کرد زلف و شکایت دراز شد. سلیم، مجازاً نگارخانه. نگارستان. مشکوی. اندرون. سراپرده. شبستان. حرم. مقام زنان و معشوقگان شاهان و بزرگان. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : و از آنجا سوی موقان کرد منزل مغانه عشق آن بتخانه در دل. نظامی. چو فرزانه دید آن دو بتخانه را بدیع آمد آن نقش فرزانه را. نظامی. ، میخانه. (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد
دیگربار. دگربار. بتازگی. (آنندراج). از سر نو. مستحدثاً: بفروختم بغم دل از غم خریده را رفتم بتازه این ره صد ره بریده را. والۀ هروی. خطش بتازه باعث ناز و نیاز شد کوتاه کرد زلف و شکایت دراز شد. سلیم، مجازاً نگارخانه. نگارستان. مشکوی. اندرون. سراپرده. شبستان. حرم. مقام زنان و معشوقگان شاهان و بزرگان. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : و از آنجا سوی موقان کرد منزل مغانه عشق آن بتخانه در دل. نظامی. چو فرزانه دید آن دو بتخانه را بدیع آمد آن نقش فرزانه را. نظامی. ، میخانه. (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد