جدول جو
جدول جو

معنی بمپور - جستجوی لغت در جدول جو

بمپور(بَ)
یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان ایرانشهر. این بخش در جنوب باختری ایرانشهر واقعو جادۀ شوسۀ ایرانشهر به چاه بهار از وسط این بخش عبور می کند. این بخش محدود است از شمال به بخش حومه ایرانشهر، از شرق به بخش سرباز از جنوب به بخش نیک شهر از شهرستان چاه بهار از غرب به بخش کهنوج از شهرستان جیرفت. بخش بمپور به دو قسمت کوهستانی و جلگه تقسیم میشود. آب مشروب قرای بخش بمپور از رودخانه و قنات و چشمه تأمین میشود. و محصول عمده آنجا غلات، خرما، حبوب، ذرت و لبنیات است. این بخش از پنج دهستان و123 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل میشود و جمعیت آن قریب چهل هزار تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، جای بدبو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
قصبۀ مرکز بخش بمپور، شهرستان ایرانشهر. در حدود پنجهزار تن سکنه دارد. محصول آن غلات، خرما، لبنیات و ذرت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهپور
تصویر بهپور
(پسرانه)
مرکب از به (بهتر، خوبتر) + پور (پسر)، نام پهلوانی در گرشاسب نامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بغپور
تصویر بغپور
فغفور، لقب پادشاهان چین
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر 5هزارگزی خاور بمپور، یک هزارگزی جنوب شوسۀ ایرانشهر به بمپور. جلگه. گرمسیر مالاریایی. سکنه 250 تن. زبان بلوچی. آب آن از رود خانه بمپور. محصول آنجا غلات، ذرت، لبنیات. شغل اهالی زراعت وگله داری. راه مالرو. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
دهی است از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. در 13000گزی باختر بمپور و 2000گزی باختر شوسۀ بمپور به چاه بهار. جلگه ای، و هوای آن گرمسیر و مالاریائی است. سکنۀ آن 280 تن. آب آن از رود خانه بمپور. محصول آن غلات، ذرت، شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان مسکوتان بمپور است که در شهرستان ایرانشهر واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه)
دهی است از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر در 9 هزارگزی خاور بمپور، و یک هزارگزی جنوب شوسۀ بمپور به ایرانشهر. جلگه وگرمسیر است. سکنۀ آن 200 تن هستند که مذهب تسنن دارند و بلهجۀ بلوچی سخن میگویند. آب آن از رود خانه بمپور، و محصول آن غلات و ذرت، و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع در 105 هزارگزی جنوب باختری بمپور کنار راه مالرو قنوج به رمشک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان قنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر در 95هزارگزی جنوب باختری بمپور و کنار راه مالرو قنوج - مسکوتان. با سه خانوار سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
فغفور. مرکب از: بغ + پور، پسر خدا، لقبی که ایرانیان بشاهان چین داده اند و معرب آن فغفور است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 87 و کرد و پیوستگی نژادی آن ص 29 شود، ساغر پر. (رشیدی). جام پر. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(بِ مُ)
مرکّب از: ’ب’ + مرور، بتدریج. کم کم. (ناظم الاطباء)، بمرور ایام، بگذشتن روزگار. (ناظم الاطباء)، و رجوع به مرور شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان عربخانه، بخش شوسف شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 158 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 13هزارگزی خاور بمپور و یک هزارگزی جنوب شوسۀ بمپور به ایرانشهر با 400 تن سکنه. آب آن از رود خانه بمپور و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بغپور
تصویر بغپور
لغه پسربغ پسر خدا، لقب پادشاهان چین فغفور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمرور
تصویر بمرور
کم کم آرام آرام بتدریج کم کم: (بمرور ایام)، توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغپور
تصویر بغپور
((بَ))
پسر خدا، لقب پادشاهان چین، فغفور، فغپور
فرهنگ فارسی معین
آغل طبیعی گوسفندان در شکاف کوه
فرهنگ گویش مازندرانی