- بمونسن
شبیه بودن، شباهت داشتن، اقامات کردن
معنی بمونسن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(بِ / بُ)
لغت نامه دهخدا
بیرونسو. سوی بیرون. جانب بیرون. جانب وحشی. سمت خارج. مقابل درون سو:
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برونسو باد سرد و بیمناک.
رودکی.
نارنج چو دو کفۀ سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو.
منوچهری.
اگرچه درون سخن نیک بود از برونسو گمان به زشتی برند. (قابوسنامه).
اگر نه دشمن خویشی چه میباید همه خود را
درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
خاقانی.
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن.
نظامی.
اگر در تنت مزه نماند برونسوی ترا مزه دهیم. (کتاب المعارف)
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برونسو باد سرد و بیمناک.
رودکی.
نارنج چو دو کفۀ سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو.
منوچهری.
اگرچه درون سخن نیک بود از برونسو گمان به زشتی برند. (قابوسنامه).
اگر نه دشمن خویشی چه میباید همه خود را
درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
خاقانی.
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن.
نظامی.
اگر در تنت مزه نماند برونسوی ترا مزه دهیم. (کتاب المعارف)
داغ شدن بر اثر تابش شدید آفتاب
شنیدن
اصابت کردن، برخورد کردن
واماندن، درماندن
کنکاش کردن، جستجو کردن، جویدن
خندیدن، آواز خواندن
توانستن
شبیه بودن، ماندن
مکیدن
گزیدن، سیخ زدن، برخوردن نمودن، اصابت کردن
خاراندن
از نام دختران به معنی: ماندن و نامبرا
مالیدن
واماندن، درماندن، از گروه و رهروان بازماندن، ماندن و
به نظر رسیدن، تصور کردن، گمان بردن، مانند بودن، شبیه بودن
توانستن
بمانی، ماندگار باشی، نامی بومی برای زنان
زدن، کسی را مورد حمله قرار دادن، کوبیدن
به هم کوبیدن، تازاندن اسب
خواندن، آواز و ترانه خواندن
آواز خواندن
بکوتنیین
دانستن
بدکانیین
مخاطب را مورد حمله ی لفظی و سخنان عتاب آمیز قرار دادن
توانستن
جنبیدن، حرکت کردن
مانند، شبیه، مانده ی غذا یا هرچیز کهنه و فاسد شده، در مقام کنایه: به دختر یا پسری گفته شود که دیر ازدواج کنند.، پشخار، پس مانده ی خوراک یا نوشیدنی
آواز خواندن
عوعو کردن