- بمسنیین
آموختن، تربیت کردن
معنی بمسنیین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(بَ)
لغت نامه دهخدا
منسوب به برسو. برسوئین. مقابل فروسویین: و اگر سحج و ریش نو است و در روده های برسویین است آنرا بشربتهای نرم و شوینده پاک باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر (آماس) اندرحجاب باشد که میان احشاء برسویین و فروسویین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
(حُ نَ یَ یْ)
لغت نامه دهخدا
تثنیۀ حسنی ̍: هل تربصون بنا الاّ احدی الحسنیین. (قرآن 52/9) : سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد. اگر این غالب آمد مارکشتی و اگر آن غالب آمد از دشمن برستی. (گلستان)
شناختن
مالاندن
بوسانیین
سنجیدن
پاره کردن، چاک کردن
پاره کردن، جدا کردن
شکستن، خرد کردن، از ریشه ی اوستایی اسکن
ادب کردن، تربیت کردن، تیمار کردن
رماندن، متواری کردن
روشن کردن
چسباندن، مایه زدن، مثل: مایه زدن شیر و غیره
مالیدن، مالش دادن
خواباندن
ترساندن، از جای جهاندن کسی با ایجاد ترس، رم دادن
خیس خوردن، خیساندن
خواباندن، از کار انداختن
چسبیدن
خوابانیدن، به زمین زدن
خواباندن، خواب کردن
آواز خواندن
ضربه زدن
پسند کردن، پسندیدن –قبول داشتن
رساندن، فرستادن
پرتاب کردن، دک کردن، با حیله گری کسی را از دایره کاری خارج
رساندن، فرستاندن روانه ساختن
فرستادن
رساندن
راندن
کوبیدن، زدن
تنیدن، مقدمات پارچه بافی نستی را با تنیدن های اولیه آغاز