جدول جو
جدول جو

معنی بلیدی - جستجوی لغت در جدول جو

بلیدی
(بَ)
بلید بودن. بلادت. کودنی. کورفهمی. دیریابی. و رجوع به بلید و بلادت شود:
فصیح تر کس جائی که او سخن گوید
چنان بود ز بلیدی که خورده باشد بنگ.
فرخی، عمل با دست زدن به سر کسی به قوت. (ناظم الاطباء). سرچنگ، یعنی به زور دست زدن بر سر کسی. (غیاث). ضرب دستی که به زور تمام بر سر کسی زنند، وبا لفظ زدن و خوردن مستعمل. (از آنندراج). بام. بامب. بامچه. بامبه (در تداول مردم قزوین) :
سوی رود و سرود آسان روی لیکنت هر دوران
سوی محراب نتوانند جنبانیدنت بر بم.
ناصرخسرو.
عمامه ز بم کرده ورم بر سر قاضی
آموخته تار است عرم بر سر قاضی.
ملاحیدر ذهنی (در هجو قاضی افضل).
کیست آن مورد صدبم که شودصدپاره
کله از آهن اگر وضع کنی بر سر آن.
شفائی (از آنندراج).
- بم خوردن، ضرب دست خوردن از کسی. با کف دست ناگسترده بر سر خوردن از کسی:
چو قوال موجش زده کف بهم
غم از نغمۀ زیر او خورده بم.
ملاطغرا (از آنندراج).
- بم زدن، ضرب دست زدن. با کف دست که نیک نگسترده باشد زدن بر سر کسی:
از آن هریکی بانگ بر جم زدی
اگر دم زدی بر سرش بم زدی.
هاتفی.
عارضت بمها زندبر سر رخ خورشید را
سنبلت سرپا زند بر کون مشک اذفری.
ملافوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
ناپاکی، آلودگی. نجاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
بالاترین قسمت چیزی، اوج،
بلند بودن مثلاً بلندی دیوار، بلند و دراز شدن،
شدت مثلاً بلندی صدا،
کنایه از ارزش، اهمیت مثلاً بلندی مقام، کنایه از خوبی،
همراهی مثلاً بلندی بخت، دراز و طولانی بودن مثلاً بلندی شب،
مکان مرتفع مثلاً بلندی های البرز،
طول، ارتفاع مثلاً قد درخت به بلندی چهارمترمی رسید
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به برید پیکی قاصدی، منسوب به (سکه البرید) خوارزم از مردم سکه البرید
فرهنگ لغت هوشیار
علو بالایی مقابل پستی کوتاهی، ارتفاع، درازی طول، بزرگی عظمت، قله (کوه)، نجد مقابل غور، اوج و ذروه. یا بلندی طاق. خیز (در ساختمان)
فرهنگ لغت هوشیار
ناپاکی شوخگنی شوخی چرک فژ آژیخ وژن وسخ چرک قذرات، زباله آشغال خاکروبه خاشاک آخال خس و خاک، مواد زاید خبث ریم، نجاست خبث سرگین آدمی گوه گه فضله عذره. توضیح فرهنگستان کلمه (پلیدی) را بمعنی اخیر پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
علو، بالایی، مقابل پستی، کوتاهی، ارتفاع، درازی، طول، بزرگی، عظمت، قله (کوه)، نجد، مقابل غور، اوج، ذروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
((پَ))
ناپاکی، نجاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
ارتفاع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
شرارت، خباثت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
Loftiness, Tallness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
Foulness, Vileness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
Key
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
clé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
возвышенность , высота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
ключовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
clave
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
inmundicia, vileza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
sporcizia, viltà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
altezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
imundície, vileza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
altivez, altura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
邪恶 , 卑鄙
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
高贵 , 高度
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
brudność, nikczemność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
отвратительность , мерзость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
wyniosłość, wysokość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
ключевой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
огидність , підлість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
височина , висота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
kluczowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
Schlüssel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کلیدی
تصویر کلیدی
chave
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلندی
تصویر بلندی
Erhabenheit, Größe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
Unrat, Niedertracht
دیکشنری فارسی به آلمانی