جدول جو
جدول جو

معنی بلژیک - جستجوی لغت در جدول جو

بلژیک(بِ)
کشوری است در شمال غربی اروپا که وسعت آن 30500 کیلومترمربع و جمعیتش 8989000 تن است. پایتختش بروکسل (بروسل). از شمال به دریای شمال و هلند، از مشرق به آلمان و دوک نشین لوکزامبورگ، از مغرب به فرانسه محدود است. مشتمل بر 9 ایالت است: انو، آنورس، برابان، فلاندر شرقی، فلاندر غربی، لوکزامبورگ، لیژ، لیمبورگ، نامور. حکومت آن سلطنت مشروطه است و دو مجلس دارد و ایالات آن تا حدی خودمختارند. زراعت ماشینی و گاوداری در آنجا اهمیت دارد، ولی بلژیک یکی از صنعتی ترین کشورهای جهان می باشد، و نیز از جهت ترانزیت و حمل و نقل کالا با کشتی از کشورهای درجۀ اول جهان است. زبان اهالی در قسمت شمالی فلاندری و در جنوب فرانسوی است و قسمت اعظم سکنۀ آن کاتولیک مذهب هستند. تاریخ بلژیک بعنوان یک کشور مستقل از سال 1831 میلادی آغاز میگردد. بلجیک. بلجکا. (از دایره المعارف فارسی) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ)
منسوب به بلژیک. از بلژیک. و رجوع به بلژیک شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بلژیک. معرب بلژیک، که در عهد قاجاریه در ایران معمول بود. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به بلژیک شود: و لما وصل ارمانوس ملک الروم الی حلب سنه 421 هجری قمری و معه ملک الروس و ملک البلغار والالمان و البلجیک... (معجم الادباء یاقوت ج 4 ص 72)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
پلچی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- بلژی فروش، پلچی فروش. صیدلانی. صیدنانی. (از مهذب الاسماء) ، نوعی سوسمار. (یادداشت مرحوم دهخدا). بلشون. و رجوع به بلشون شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
منطق، ارگانون. عنوان مجموعه ای از رسائل ارسطو
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ناحیتی به بلژیک در ’فلاندر - ار’ دارای شش هزار و هفتصد تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام قریه ای در بلژیک، 15 هزارگزی بروکسل در حاشیۀ جنگل ’سوانی’ که دارای 4550 تن جمعیت و کار خانه قند و صابون سازی است. شهرت آن بیشتر بواسطۀجنگ تاریخی است که بین ناپلئون اول و سپاهیان پروس و انگلیس در آن ناحیه اتفاق افتاد (ژوئن 1815 میلادی)
لغت نامه دهخدا
به آلت تناسلی کودکان ذکور گویند، تنگ چشم، حسود، قی چشم، خرده و ریزه ی هرچیز، در سوادکوه به صمغ درختان نیز.، دسته دسته شدن گوسفندان در اثر باد و رعد و برق، گله، رمه
فرهنگ گویش مازندرانی