جدول جو
جدول جو

معنی بلورفروش - جستجوی لغت در جدول جو

بلورفروش(نَ زَ دَ / دِ)
بلورفروشنده. فروشندۀ ظروف بلورین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوفروش
تصویر بوفروش
آنکه چیزهای خوش بو می فروشد، عطار، عطرفروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارفروش
تصویر بارفروش
کسی که انواع تره بار را به صورت عمده و زیاد خرید و فروش می کند
فرهنگ فارسی عمید
(بُ فُ)
شغل بلورفروش. (فرهنگ فارسی معین). کار بلورفروش، شراب، اسم است دارویی را که بلعیده شود. (از ذیل اقرب الموارد) ، قدر بلوع، دیگی فراخ شکم. (منتهی الارب). دیگ وسیع که هرچه درآن ریزند فروخورد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
فروشندۀ بلیط. آنکه بلیط فروشد
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ / دِ)
آنکه آلوبخارایی در آب خیسانیده فروشد
لغت نامه دهخدا
آنکه در میدانی واسطۀ فروش میوه و خواربار و دیگر محصولات آوردۀ زارع یا چاروادار و یا ساربان است. آنکه بار دیگران را فروشد و خود نخرد و واسطۀ فروشنده و خریدار باشد
لغت نامه دهخدا
(فُ)
بارفروش ده. بابل. مامطیر. در قدیم دهی بوده و بارهائی که با کشتی از حاجی ترخان به بندر مشهدسر می آوردند به آن دیه حمل نموده و میفروخته اند لهذا این قریه موسوم به بارفروش ده شده. بتدریج جماعتی از تجار در آن ساکن شدند و آباد شد و در این وقت آبادی زیاد دارد و در تاریخ مازندران مسطور است که در زمان خلفای ثلاثه حضرت امام حسن بن علی (ع) به تسخیر مازندران تشریف آورده در یکی از اماکن متنزهۀ آن که آبگیرها و شکوفه ها و گلها و مرغ ها و بقعۀ مرتفع داشت فرمود بقعه طیبه ماء و طیر و در آن وقت آبادانی آن مختصر بود و در عهد محمد بن خالد بازار و عمارت یافت. در سال صد و شصت مازیار بن قارن مسجد جامع بنیاد کرد و همانا که بارفروش اکنون آن محل است که شهری آباد شده و چون اطرافش جنگل است باره و برج برنمیتابد و مشتمل است بر مساجد وعمارات و مدارس و دکاکین و سراها و بیوتات. جمعیت آن زیاد و از ساری بدریا نزدیکتر است... در خارج شهر میدانی است اخضر موسوم به سبزه میدان و مردابی وسیع در آنجا واقع و در وسط مرداب زمینی مشتمل بر عمارات عالیۀ رفیع و بدیع معروف به بحر ارم، اصل بنای آن ازسلاطین صفویه و آبادیش از پادشاهان قاجاریه است. (مرآت البلدان ج 2 صص 42-43). شهری از مازندران در کنار دریای اکفوده. (ناظم الاطباء). ناحیه ای است در مازندران، حد شمالی بحر خزر، غربی آمل، جنوبی کوههای سوادکوه و شرقی ساری. رود بابل از مغرب آن میگذرد، مرکز شهر بارفروش (بابل) در 42 درجه و 52 دقیقۀ طول شرقی و 32 درجه و 36 دقیقۀ عرض شمالی، در اراضی پستی در مشرق رود بابل بنا شده، فاصله آن از دریا 250 هزار گز و از مهمترین شهرهای مازندران است. جمعیت آن در فصل زمستان در حدود 70000 تن، در تابستان به علت گرماو موقعیت باتلاقی آن کم میشود. شهر نسبهً وسیع است وقدیمترین بنای آن امامزاده قاسم متعلق به هزار سال قبل است و اهالی آن را کلاغ مسجد مینامند. رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 155 و سفرنامۀ مازندران و استرابادرابینو و بابل و بارفروش ده و بابل و مامطیر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ /بِ)
لبویی. فروشندۀ لبو. چغندر پخته فروش
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلور فروش
تصویر بلور فروش
مها فروش فروشنده ظروف بلورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلور فروشی
تصویر بلور فروشی
مها فروشی شغل بلور فروش، دکانی که در آن ظروف بلورین فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلو فروش
تصویر آلو فروش
آنکه آلو بخارای در آب خیسانده فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبو فروش
تصویر لبو فروش
آنکه لبو فروشد کسی که چغندر پخته فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو فروش
تصویر بو فروش
عطار، مشک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارفروش
تصویر بارفروش
((فُ))
آن که تره بار را کلی فروشد
فرهنگ فارسی معین