جدول جو
جدول جو

معنی بلهصه - جستجوی لغت در جدول جو

بلهصه
(اِ طِ)
از بیم دویدن و شتابی کردن. (منتهی الارب). گریختن و دویدن از بیم و شتافتن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). بلأصه. و رجوع به بلأصه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ طِ)
به طمع افکندن و فریفتن: لاتغرکم بلهقته فما عنده خیر. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، مرد قاطع رحم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
شتابی کردن در رفتار. (منتهی الارب). سرعت کردن و شتافتن در راه رفتن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
به پنجه گرفتن شیشه را برای برآوردن سربند آن. (از منتهی الارب). کوشش کردن برای بیرون آوردن در بطری. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). بیرون آوردن در بطری. (از لسان العرب) (تاج العروس) (متن اللغه) ، از سر، چشم کسی را بیرون آوردن. (منتهی الارب). بیرون آوردن چشم از کاسۀ سر. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، خواستن و سخت مروسیدن با کسی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، چیزی یافتن از کسی. (از منتهی الارب). دریافتن چیزی از کسی. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، به ستم بر کاری داشتن قوم را ودرشتی نمودن. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، تکان دادن میخ برای از جا کندن آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ صَ)
طائری است پیسه. (منتهی الارب). طائری است. (از ذیل اقرب الموارد). بلص. بلصوص. بلصی، مرد بدخلق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مؤنث بلهان. کنیزک راحیل بود که دان و نفتالی را برای یعقوب تولید نمود. (قاموس کتاب مقدس) ، تاج خروس، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. (برهان) ، پارچۀ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است. (برهان). تلاق و بظر. (ناظم الاطباء). چوچوله:
تا...لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه... او به سیم پای نسپرم.
سوزنی.
، صفحۀ نازکی که آن را بروی ساقۀ عمودی در جائی مرتفع قرار دهند و بسهولت گردش می کند و معبر باد را نشان میدهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا