برآمدگی، نقیض پستی و کوتاهی. (ناظم الاطباء). برشدگی. شموخ. عرار. علاوه. علو یا علوّ. قردوه. قنی ̍: گشاده شود کار چون سخت بست کدامین بلندی که نابوده پست. ابوشکور. همی داشتش چون یکی تازه سیب که اندر بلندی ندیدی نشیب. فردوسی. جهان را بلندی و پستی توئی ندانم چه ای هرچه هستی توئی. فردوسی. زایران برآرم یکی تیره خاک بلندی ندانند باز از مغاک. فردوسی. بدرد دل و مغزشان از نهیب بلندی ندانند باز از نشیب. فردوسی. زمین را بلندی نبد جایگاه یکی مرکزی تیره بود و سیاه. فردوسی. تا در بر هر پستی پیوسته بلندیست تا درپس هر لیلی آینده نهاریست. فرخی. هدهده، فرود آوردن چیزی را از بلندی به پستی. (از منتهی الارب).
برآمدگی، نقیض پستی و کوتاهی. (ناظم الاطباء). برشدگی. شُموخ. عَرار. عَلاوه. عِلْو یا عُلُوّ. قُردَوه. قِنی ̍: گشاده شود کار چون سخت بست کدامین بلندی که نابوده پست. ابوشکور. همی داشتش چون یکی تازه سیب که اندر بلندی ندیدی نشیب. فردوسی. جهان را بلندی و پستی توئی ندانم چه ای هرچه هستی توئی. فردوسی. زایران برآرم یکی تیره خاک بلندی ندانند باز از مغاک. فردوسی. بدرد دل و مغزشان از نهیب بلندی ندانند باز از نشیب. فردوسی. زمین را بلندی نبد جایگاه یکی مرکزی تیره بود و سیاه. فردوسی. تا در بر هر پستی پیوسته بلندیست تا درپس هر لیلی آینده نهاریست. فرخی. هَدهَده، فرود آوردن چیزی را از بلندی به پستی. (از منتهی الارب).
پیرامون در، چهارچوب در خانه، برای مثال در او افراشته درهای سیمین / جواهرها نشانده در بلندین (شاکر بخارایی - شاعران بی دیوان - ۴۸)، چوب بالای در، سردر خانه
پیرامون در، چهارچوب در خانه، برای مِثال در او افراشته درهای سیمین / جواهرها نشانده در بلندین (شاکر بخارایی - شاعران بی دیوان - ۴۸)، چوب بالای در، سردر خانه