جدول جو
جدول جو

معنی بلطاون - جستجوی لغت در جدول جو

بلطاون(بَ وَ)
به لغت یونانی بقلۀ یمانیه است. (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از فهرست مخزن الادویه). چولانی کاساک، و آن دو قسم می باشد یکی سرخ و دیگری سبز. (الفاظ الادویه). بلطان. و رجوع به بلطان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلطان
تصویر سلطان
(پسرانه)
پادشاه، به صورت پیشوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند سلطان مراد، سلطانعلی، سکینه سلطان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بطلان
تصویر بطلان
باطل بودن، نادرست بودن، در علم حقوق ازبین رفتن، بی اعتبار شدن، نابودی، هلاکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
فرمانروا، پادشاه، حجت، برهان، قدرت، تسلط، در دورۀ صفویه، فرمانده قشون، در دورۀ قاجار، صاحب منصبی که عده ای سرباز به فرمان او بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلبان
تصویر بلبان
بالابان، نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه ای که به وسیلۀ آن کوک می شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلادن
تصویر بلادن
درختچه ای آلکالوئیددار و خواب آوار که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلسان
تصویر بلسان
گیاهی درختچه ای با گل های سفید کوچک خوشه ای، برگ های مایل به سفید، پوست زرد رنگ و چوب سنگین، سرخ رنگ و خوش بو، صمغی که از ساقۀ این گیاه می گیرند و مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلدان
تصویر بلدان
بلدها، شهرها، سرزمین ها، جمع واژۀ بلد
فرهنگ فارسی عمید
ناحیتی است بهند، در اوایل قرن هشتم هجری قمری در سرزمین باطان سلطانی بنام طغلق شاه حکومت میکرد، در 753 ه، ق، فیروز سوم، در 808 هجری قمری طغلق شاه دوم و در 855 هجری قمری محمدشاه در آن سرزمین حکومت داشته اند، از (النقود العربیه ص 129 و 130)، رجوع به تغلغیه شود
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور که در 6 هزارگزی جنوب باختری نیشابور در جلگه واقع است، ناحیه ای است معتدل با 148 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن ماشین رواست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ ناحیۀ لازستان در ولایت طرابزون (نزدیک دریای سیاه)، از نظر موقعیت جغرافیایی و استحکام طبیعی بسیار ممتازست، در حدود 2000 سکنه از مسلمانان و نصاری و چرکس دارد و دارای مدارس و مساجد جامع و کلیساهای متعدد است، قضای باطون مرکب از 35 قریه است و جمعیت حوزۀ آن در حدود 16 هزار تن میشود، صنایع عمده مردم آن پارچه بافی و ساختن ادوات فلزی است، دولت روسیه در طی جنگهایی خواست بر آنجا دست یابد ولی امکان آنرا نیافت و ضمن قرارداد صلح 1295 هجری قمری مجدداً به ترکیه بازگشت، (از ذیل معجم البلدان ص 120)
لغت نامه دهخدا
باتون، چوب قانون، باتوم (در تداول عامه)، چوبدستی صاحب منصبان نظامی و پاسبانان، در اصطلاح امروز چوبدستی پاسبانان و مأموران انتظامی شهربانی و آن معمولا حدود نیم گز طول دارد و غالباً از لاستیک درست شود
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ وِ)
نام شهری در آلمان (ساکس) دارای 112000 تن سکنه. مرکز بزرگ صنعت قلاب دوزی (برودری) و منسوجات است
لغت نامه دهخدا
(براون)
ادوارد گرانویل. خاورشناس انگلیسی (تولد1240 هجری شمسی / 1862 میلادی وفات 1304 هجری شمسی / 1926 م.) وی استاد دانشگاه کمبریج بود و بزبانهای فارسی، عربی، ترکی، آشنائی کامل داشت. و به ایران سفر کرده بود.مؤلف آثار معروف: 1- تاریخ ادبیات ایران در چهار جلد (همه بفارسی ترجمه شده) . 2- یکسال در میان ایرانیان (ترجمه شده). 3- انقلاب ایرانیان و غیره و نیز متن چند کتاب مهم فارسی را تصحیح کرده و بطبع رسانیده است. (فرهنگ فارسی معین). برای تفصیل رجوع به مقالۀ قزوینی در بیست مقاله (تهران 1313 هجری شمسی) شود
لغت نامه دهخدا
(بِلْ لا دُنْ)
بلادن، که گیاهی است. رجوع به بلادن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ وِلُ)
رجوع به بنطابلون و بنطافلن شود، قلابی که بدان علف هرزه را از کشتزار برمی کنند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
گیاهی است که به عربی بقلۀ یمانیه گویند. و به هندی چولانی نامند. (از آنندراج). بلطاون. و رجوع به بلطاون شود
لغت نامه دهخدا
نام سردار رومی در زمان انوشیروان و محافظ شهر حلب، (لغات شاهنامه ص 40) :
حلب شد بکردار دریای خون
بزنهار شد لشکر باطرون،
فردوسی،
چه قیصر چه آن بی خرد باطرون
زبانش روان را گرفته زبون،
فردوسی،
، حقیقت، در حقیقت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مقامی است بلند درون شهر روم در میدانی که آنجا هر سال پادشاه جشن کند، (یادداشت مؤلف)، نام کوهی بلند در روم که در آنجا هر سال عیش کنند، (ناظم الاطباء)، خانه و بازارهای بصره و کوفه که با هم اتصال دارند، (منتهی الارب) (آنندراج)، کنارۀ نمایان شهر دور از خانه ها، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ)
از ابزار خرپاکوبی است. (دزی ج 1 ص 86)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حکیمی بوده مشهور و معروف در زمان عیسی علیه السلام (!) و استاد ارسطو معلم اول. (برهان). افلاطون:
کسی که ش فلاطون بده ست اوستاد
خردمند و بادانش و بانژاد.
فردوسی.
نمازی کز سه علم آرد فلاطون، پیرزن بینی
که یک دم چار رکعت کرد، حاصل شد دوچندانش.
خاقانی.
فلاطون و والیس و فرفوریوس
که روح القدس کردشان دستبوس.
نظامی.
گر فلاطون به حکیمی سخن عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش.
سعدی.
آن نشنیدی که فلاطون چه گفت
مور همانا که نباشد پرش.
سعدی.
رجوع به افلاطون شود
لغت نامه دهخدا
(بَطْ طا)
ج بطال در حالت رفع. رجوع به بطال و قفطی ص 183 شود، در اصطلاح قراء، اماله را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به اماله شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بلقایی. منسوب به بلقاء که شهریست در ناحیۀ شام. (از الانساب سمعانی و اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به بلقاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلطعون
تصویر سلطعون
خرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غلتان همگی واژگان هم خانواده با غلت پارسی که به نادرست با (ط) تازی نوشته می شوند مانند غلطاندن باید با ت نوشته شوند چیزی که می غلتد غلتنده، در حال غلتیدن، هر چیز گرد و مدور یا مروارید غلتان. مروارید کاملا گرد
فرهنگ لغت هوشیار
بیهودگی، ناچیزگی، از میان رفتن زدایش باطل شدن فاسد شدن ضایع شدن بیهوده گشتن، از کار افتادن، فساد باطل شدگی، نادرستی نا چیزی: (در بطلان این قضیه شکی نیست)، سقوط حکم. یا بطلان شهوت. از میان رفتن شهوت نقصان شهوت. یا بطلان مطلق. در موردیست که هم اشخاص ذینفع و هم دیگران حق اعتراض بدان داشته باشند مقابل بطلان نسبی. توضیح تراضی طرفین در مورد بطلان مطلق امکان ندارد. یا بطلان نسبی. در موردیست که فقط اشخاص ذینفع حق اعتراض داشته باشند مقابل بطلان مطلق. توضیح درین مورد طرفین میتوانند تراضی نمایند. ناچیز شدن، باطل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبان
تصویر بلبان
روسی سه چنگ ، قسمتی ساز که بالبها آنرا نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
ملک، والی، پادشاه، فرمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطون
تصویر باطون
چوبدستی صاحب منصفان نظامی و پاسبانان که از لاستیک درست می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلطان
تصویر بلطان
خرفه یمنی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده گوج بن از گیاهان گیاهی از تیره سدابیان که بصورت درختچه است و دارای گلهای سفید می باشد، همه اعضای این گیاه محتوی ماده صمغی میباشند که در صورت خراش یا نیش حشرات این ماده صمغی از آن خارج میشود درخت بلسان ابوشام بشام بلسم مکه درخت بلسان مکی بلسم اسرائیل مکه بلسن مکی بلسم اسرائیل مکه بلسن آغاجی بلسان آغاجی بلسان مکی شجره البلسم. توضیح دانه این گیاه را حب البلسان نیز گویند و بنام تخم بلسان تخم بلسان در تداوی مصرف میشود، بلسان نام عام همه گیاهانی است که از آنها صمغ استخراج میشود. یا بلسان مکی. بلسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلادن
تصویر بلادن
لاتینی مهر گیاه بنگ دانه از گیاهان مهر گیاه گیاهان داروئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلدان
تصویر بلدان
جمع بلد، شهرها جایباش ها جمع بلد شهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطلان
تصویر بطلان
باطل شدن، تباه شدن، از کار افتادن، نادرستی، ناچیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
((سُ))
تسلط، فرمانروایی، قدرت، حجت، برهان، پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
پادشاه، شهریار
فرهنگ واژه فارسی سره