جدول جو
جدول جو

معنی بلاوارث - جستجوی لغت در جدول جو

بلاوارث(بِ رِ)
مرکّب از: ب + لا (نفی) + وارث، بی وارث. بدون وارث. کسی که وارثی ندارد. (فرهنگ فارسی معین)، بلاعقب، فصیح. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بتاوار
تصویر بتاوار
عاقبت، انجام، آخر کار، برای مثال من خوب مکافات شما بازگزارم / من حق شما باز گزارم به بتاوار (منوچهری - ۱۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیاوار
تصویر بیاوار
شغل، کار، پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
آنکه وارث نداشته باشد. بی وارث، بی کس. بی یار. بدون حامی و دستگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نوعی ماهی
لغت نامه دهخدا
شغل و کار و عمل، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، شغل و کار، (رشیدی) :
ندارد مشتری بر برج کیوان
جز افزون دگر کار و بیاوار،
عنصری،
من نقش همی بندم و تو جامه همی باف
این است مرا با تو همه کار و بیاوار،
ناصرخسرو،
زین بیش جز از وفای آزادان
کاریش نبود نه بیاواری،
ناصرخسرو،
خردمند با اهل دنیا برغبت
نه صحبت نه کار و بیاوار دارد،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بِ اَ ثَ)
مرکّب از: ب + لا (نفی) + اثر، بی اثر. بدون تأثیر
لغت نامه دهخدا
(بِدْ دا)
بدل آباد. دهی از بخش حومه شهرستان خوی است که 2400 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عاقبت. انجام. آخر کار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). در آخر. سرانجام:
من خوب مکافات شما بازگذارم
من حق شمانیز گذارم به بتاوار.
منوچهری.
اثری مانده از آن داغ بتاوار مرا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
مانند بال، شبیه بال، بسان بال
لغت نامه دهخدا
(بُلْ)
بولوار. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بولوار شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + وارث عربی، آنکه ارث بر ندارد، کسی که اولاد نداشته باشد تا میراث وی را برند، (ناظم الاطباء)، بی مالک و بی صاحب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
به لغت تنکابن جوشیصا است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
ریع. ریع. (مهذب الاسماء). فزونی هرچیز چون خمیر و آرد و تخم و مانند آن. گوالش
لغت نامه دهخدا
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمنها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا وارث
تصویر بلا وارث
بی پشت (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتاوار
تصویر بتاوار
آخر کار، عاقبت کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاوار
تصویر بیاوار
شغل کار عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا اثر
تصویر بلا اثر
بی اثر، بدون تاثیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا وراث
تصویر بلا وراث
کسی که ارثی بدون وارث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاکاری
تصویر بلاکاری
شگفت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوارث
تصویر ناوارث
بی وارث، بی کس و یار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاوار
تصویر بیاوار
((بِ))
شغل، کار سخت
فرهنگ فارسی معین
قید بی اثر، ناموثر، بی تاثیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چهارباغ، خیابان عریض، خیابان وسیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد