سلاطح بلاطح، پهن، از اتباع است. (منتهی الارب) : شی ٔ سلاطح بلاطح، چیزی عریض و پهن، و بلاطح از اتباع است. (از ذیل اقرب الموارد) ، جمع واژۀ بلقعه. (اقرب الموارد). رجوع به بلقعه شود
سلاطح بلاطح، پهن، از اتباع است. (منتهی الارب) : شی ٔ سلاطح بلاطح، چیزی عریض و پهن، و بلاطح از اتباع است. (از ذیل اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ بَلقعه. (اقرب الموارد). رجوع به بلقعه شود
قریه ای است از توابع نابلس از زمین فلسطین. (مراصد). قریه ای است از اعمال نابلس از سرزمین فلسطین، و به عقیدۀیهودیان، نمرودبن کنعان در این قریه بود که ابراهیم (ع) را در آتش افکند. عین الخضر نیز در این قریه قرار دارد. و یوسف صدیق (ع) نیز در اینجا بوده است. امااصلح آن است که واقعۀ در آتش افکندن ابراهیم (ع) بوسیلۀ نمرود، در سرزمین بابل از عراق رخ داده است وموضعالنار در آنجا شهرت دارد. (از معجم البلدان)
قریه ای است از توابع نابلس از زمین فلسطین. (مراصد). قریه ای است از اعمال نابلس از سرزمین فلسطین، و به عقیدۀیهودیان، نمرودبن کنعان در این قریه بود که ابراهیم (ع) را در آتش افکند. عین الخضر نیز در این قریه قرار دارد. و یوسف صدیق (ع) نیز در اینجا بوده است. امااصلح آن است که واقعۀ در آتش افکندن ابراهیم (ع) بوسیلۀ نمرود، در سرزمین بابل از عراق رخ داده است وموضعالنار در آنجا شهرت دارد. (از معجم البلدان)