جدول جو
جدول جو

معنی بلاطح - جستجوی لغت در جدول جو

بلاطح
(بُ طِ)
سلاطح بلاطح، پهن، از اتباع است. (منتهی الارب) : شی ٔ سلاطح بلاطح، چیزی عریض و پهن، و بلاطح از اتباع است. (از ذیل اقرب الموارد) ، جمع واژۀ بلقعه. (اقرب الموارد). رجوع به بلقعه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ/ بِ)
منسوب به بار = بارگاه، بر ملوک و سلاطین اطلاق کنند، (برهان)، شاه، شاهزاده، (دمزن)
لغت نامه دهخدا
(بُ طَ)
قریه ای است از توابع نابلس از زمین فلسطین. (مراصد). قریه ای است از اعمال نابلس از سرزمین فلسطین، و به عقیدۀیهودیان، نمرودبن کنعان در این قریه بود که ابراهیم (ع) را در آتش افکند. عین الخضر نیز در این قریه قرار دارد. و یوسف صدیق (ع) نیز در اینجا بوده است. امااصلح آن است که واقعۀ در آتش افکندن ابراهیم (ع) بوسیلۀ نمرود، در سرزمین بابل از عراق رخ داده است وموضعالنار در آنجا شهرت دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سُ طِ)
پهناور. (آنندراج). عریض. (اقرب الموارد). پهن و عریض و فراخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صُ طِ)
پهناور. (منتهی الارب).
- صلاطح ٌ بلاطح ٌ، از اتباع است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
بمعنی اعتماد، . و آن شهر هدر عزر بود که طبحه نیز خوانده شده و در میانۀ حلب و فرات واقع است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
نام چند جایگاه است: دهی است در دمشق. (منتهی الارب). بیت البلاط، قریه ای است از قرای غوطۀ دمشق. (از معجم البلدان) (از مراصد).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زمین رست و هموار. (منتهی الارب). زمین هموار و نرم. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مصدر مبالطه است در تمام معانی. (از ناظم الاطباء). رجوع به مبالطه شود، فوراً. (فرهنگ فارسی معین). بی درنگ. بی آنکه فاصله ای (زمانی) باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلاط
تصویر بلاط
زمین رست تخته سنگ کاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطح
تصویر باطح
بر روی خفته
فرهنگ لغت هوشیار