جدول جو
جدول جو

معنی بقوشت - جستجوی لغت در جدول جو

بقوشت
خشک شده، خشکیده، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ قُوْوَ)
بالقوه. (فرهنگ فارسی معین). مقابل بالفعل: و بدین جهت گویند هر چیزی را یا بقوتست یا بفعل و هرچه شاید بودن و هنوز نیست... (دانشنامۀ علایی الهیات ص 62 از فرهنگ فارسی معین). رجوع به قوه شود، گریزگاه، جنگل و بیشه. (از برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) ، خیار دشتی. (از برهان) (ناظم الاطباء) ، دشت غیر مزروع. (ناظم الاطباء) ، نوعی از مرکبات، به اصطلاح جیرفت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بقوت
تصویر بقوت
بازور، بافشار
فرهنگ لغت هوشیار
خشک شده، خشکیده، لاغر، رنجور
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک خوردن، میوه ی فروریخته از درخت و به ویژه گردویی که در
فرهنگ گویش مازندرانی
نوشته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی