- بقوت
- بازور، بافشار
معنی بقوت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بالقوه بودن: (پس هر چیزی اول از بقوتی باین روی خالی نه اند)
سبیل، موی پشت لب مرد
جا ومقام، سرزمین
نگریستن، نگهبانی
نارسیده کال
باقی، باقیمانده از هر چیز
انتظار کردن و نگهبانی نمودن
مطابق قول و موافق گفتار، مانند بقول سعدی و بقول مولانا و
جمع بقر، گاوان
جمع بیت، خانه ها
پسری، فرزند خواندگی پسری، پسر خواندگی. یا اضافه بنوت. اضافه نام پسر یا نوه بنام پدر یا جد: محمود سبکتگین ابوعلی سینا
بدبختی، سختی
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
بقل ها، سبزیها، تره ها، دانه ها، میوه ها، جمع واژۀ بقل
سبلت، سبیل، موی پشت لب مرد، موهایی که روی لب مرد می روید، برای مثال دشمن چو بینی ناتوان لاف از بروت خود مزن / مغزی ست در هر استخوان مردی ست در هر پیرهن (سعدی - ۱۷۲)
پسری، پسرخواندگی
نیرو
خوراک، خوردنی، طعام، روزی
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
توان، نیرو، زور، فیض خداوند
قوت کردن: زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
قوت گرفتن: نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
قوت کردن: زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
قوت گرفتن: نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
خوردنی، روزی، طعام توانائی، زور، قوی بودن
خوردنی، طعام