جدول جو
جدول جو

معنی بقبقه - جستجوی لغت در جدول جو

بقبقه(بَ بَ قَ)
بانگ کوزه در آب و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
بقبقه(اِ)
پریشان گفتن و طول دادن سخن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). پرحرفی کردن. وراجی کردن. (دزی ج 1 ص 102).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ قَ)
نوعی قلقاس. لوف. صلیان. سبط. (دزی ج 1 ص 102). صاحب اقرب الموارد در ذیل لوف آرد: نباتی است دارای برگهای سبز که بر روی زمین گسترده شود و نی مانندی در میان آن پیدا آید که میوه بر سر آن پدید آید و آنرا پیازی شبیه پیاز دشتی است و نزد عوام از گیاهان دارویی باشد
لغت نامه دهخدا
تاولی که در نتیجۀ ضرب خوردگی پدید آید.
لغت نامه دهخدا
تاول. تاول روی پوست. (دزی ج 1 ص 102)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
مرد بسیارگوی، تاء برای مبالغه است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بِ قَ)
بابکه. سکۀ سیمین قدیم لهستان
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
هرزه گو باشد. (فرهنگ اسدی ص 249)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بقبق
تصویر بقبق
هرزه گو
فرهنگ لغت هوشیار