نامی است که جغرافی نویسان عرب به سلسله جبال قفقازداده اند و اگرچه برخی کوه قاف را با آن یکی میداننداما همریشه بودن آن با قفقاز مسلم است و ظاهراً اصل آن مأخوذ از یونانی است. (از قاموس الاعلام ترکی)
نامی است که جغرافی نویسان عرب به سلسله جبال قفقازداده اند و اگرچه برخی کوه قاف را با آن یکی میداننداما همریشه بودن آن با قفقاز مسلم است و ظاهراً اصل آن مأخوذ از یونانی است. (از قاموس الاعلام ترکی)
فضل بن عبدالملک کوفی. کنیه اش ابوالعباس و لقبش بقباق از ثقات و اعیان فقهای حضرت باقر و حضرت صادق علیهم االسلام بود که فتاوی و احکام و مسایل حلال و حرام از ایشان اخذ میشده و طعنی درباره ایشان نرسیده است. (از ریحانه الادب)
فضل بن عبدالملک کوفی. کنیه اش ابوالعباس و لقبش بقباق از ثقات و اعیان فقهای حضرت باقر و حضرت صادق علیهم االسلام بود که فتاوی و احکام و مسایل حلال و حرام از ایشان اخذ میشده و طعنی درباره ایشان نرسیده است. (از ریحانه الادب)
دارکدو. و آن را برجاس نیز مینامند. (از بهار عجم) : ای از خجل کل طویل احمق طفلان مناره را قدت داد سبق زان قامت افراخته آویخته شد نه دبۀ چرخ چون کدوئی ز قبق. میرالهی همدانی (از آنندراج)
دارکدو. و آن را برجاس نیز مینامند. (از بهار عجم) : ای از خجل کل طویل احمق طفلان مناره را قدت داد سبق زان قامت افراخته آویخته شد نه دبۀ چرخ چون کدوئی ز قبق. میرالهی همدانی (از آنندراج)
بقن. نامی است که بومیان بنوعی ماهی که از دریاچۀ تساد صید کنند، دهند. (دزی ج 1 ص 102). رجوع به بقن شود، تره و سبزی و هر سبز مأکول. ج، بقولات. (ناظم الاطباء). - بقول الاوجاع، گیاهی که دردهای شکم را زایل کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). - بقول المائده، سبزی خوردنی، مانند تره، جعفری، ترتیزک، نعناع، ریحان، مرزه، پودنه، تربچه. (یادداشت مؤلف). - بقول دشتینه، هر گیاه بری و وحشی که به بیابان و مزارع روید مانند: شاهترج، تفاف، طرخسقون و جز آن. (یادداشت مؤلف)
بقن. نامی است که بومیان بنوعی ماهی که از دریاچۀ تساد صید کنند، دهند. (دزی ج 1 ص 102). رجوع به بقن شود، تره و سبزی و هر سبز مأکول. ج، بقولات. (ناظم الاطباء). - بقول الاوجاع، گیاهی که دردهای شکم را زایل کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). - بقول المائده، سبزی خوردنی، مانند تره، جعفری، ترتیزک، نعناع، ریحان، مرزه، پودنه، تربچه. (یادداشت مؤلف). - بقول دشتینه، هر گیاه بری و وحشی که به بیابان و مزارع روید مانند: شاهترج، تفاف، طرخسقون و جز آن. (یادداشت مؤلف)
یاقوت گوید، رهنی هنگامی که از بلاد کرمان نام میبرددر شرح خبیص می گوید: ’بناحیتها خبق و ببق’ و من ندانستم مقصود از خبق و ببق چیست. (از معجم البلدان). ظاهراً نام محلی بوده است چنانکه در مقامات عرفای بم آمده است که ’پیر محمد... به بم آمد و... چند روزی حکومت کرد و ببق و خبیص را به تالان داد. و جبال بارز وچند محال دیگر را’. و رجوع به حواشی تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 256 و مرآت البلدان ج 1 ص 162 شود، پا گرفتن
یاقوت گوید، رهنی هنگامی که از بلاد کرمان نام میبرددر شرح خبیص می گوید: ’بناحیتها خبق و ببق’ و من ندانستم مقصود از خبق و ببق چیست. (از معجم البلدان). ظاهراً نام محلی بوده است چنانکه در مقامات عرفای بم آمده است که ’پیر محمد... به بم آمد و... چند روزی حکومت کرد و ببق و خبیص را به تالان داد. و جبال بارز وچند محال دیگر را’. و رجوع به حواشی تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 256 و مرآت البلدان ج 1 ص 162 شود، پا گرفتن
بشبه. بشبقه. نام قریه ای است از قرای مرو شاهجان. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از معجم البلدان) (از سروری) (از مرآت البلدان ج 1 ص 213) (از اللباب ج 1 ص 126). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 171 و بشبه شود
بشبه. بشبقه. نام قریه ای است از قرای مرو شاهجان. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از معجم البلدان) (از سروری) (از مرآت البلدان ج 1 ص 213) (از اللباب ج 1 ص 126). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 171 و بشبه شود
ترکی قباق بنگرید به قباق چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد
ترکی قباق بنگرید به قباق چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد