جدول جو
جدول جو

معنی بغثری - جستجوی لغت در جدول جو

بغثری
(بُ ثَ)
پس از آن. اندکی پس از آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ ثَ رَ)
حیص بیص، یقال: ترکت القوم فی بغثره. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
بعثره. (منتهی الارب). رجوع به بعثره شود. شوریده دل گردیدن. (منتهی الارب). شوریدن دل. (آنندراج). شوریدن دل و پلید گشتن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُ را)
جمع واژۀ بغیر و بغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ)
وجد الماء مغثریا علیه، یعنی لب ریز یافت آب را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ)
گول سست گران. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد گول و احمق.
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ)
ابن لقیط. شاعر جاهلی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نام شاعری در جاهلیت. (ناظم الاطباء)
نام مردی از قبیلۀ کلب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ ثَ ری ی)
کشت دشتی که از باران آب خورد. (منتهی الارب) (آنندراج). در غالب شهرستانهای ایران دیم و دیمی گویند. العثری بالعین المهمله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
بزر پاشیدن. افشاندن. پاشاندن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بغثر
تصویر بغثر
چرکین شتر فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثری
تصویر غثری
کشت بارانخور
فرهنگ لغت هوشیار