متحیر و ترسان گشته از چارۀ کار. (منتهی الارب). مؤنث بعل، یعنی زنی که در چارۀکار متحیر و ترسان باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، امراه بعیج، زنی که در خیرخواهی شوی بسیار مبالغه نماید و بر وی نثار کند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
متحیر و ترسان گشته از چارۀ کار. (منتهی الارب). مؤنث بَعِل، یعنی زنی که در چارۀکار متحیر و ترسان باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، امراه بعیج، زنی که در خیرخواهی شوی بسیار مبالغه نماید و بر وی نثار کند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، ملک
خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، مُلک
سست رفتن بر روی زمین. به آرامی و کندی در روی زمین راه رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (قاموس) (لسان العرب)
سست رفتن بر روی زمین. به آرامی و کندی در روی زمین راه رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (قاموس) (لسان العرب)
پیش درآمدگی پای بر پای دیگر، دوری میان دو شتالنگ، رفتاری با سستی و ضعف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رفتاری که گویا خاک رابا قدم برمیدارد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پیش درآمدگی پای بر پای دیگر، دوری میان دو شتالنگ، رفتاری با سستی و ضعف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رفتاری که گویا خاک رابا قدم برمیدارد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بزله پارسی است شوخی لاغ (دار برهان قاطع: بزله) کپراس کار جامه جامه باد روزه سخن دلکش، شوخی هزل لطیفه. توضیح (بذله) در عربی بمعنی جامه باد روزه و لباس کار استعمال شده
بزله پارسی است شوخی لاغ (دار برهان قاطع: بزله) کپراس کار جامه جامه باد روزه سخن دلکش، شوخی هزل لطیفه. توضیح (بذله) در عربی بمعنی جامه باد روزه و لباس کار استعمال شده
کار زشت در تازی، مزدور در فارسی خوی (عادت)، جمع فاعل، پویندگان کارگران کنندگان یک دفعه فعل یک بار کردن، جمع فعلات، جمع فاعل کنندگان، کارگران عمله. توضیح مطرزی در المغرب گوید: یقال للذین یعملون فی طین او بنا او حفر الفعله و العمله، کارگر گلکار (مفرد گیرند) توضیح در تداول بسکون استعمال شود و صحیح نیست
کار زشت در تازی، مزدور در فارسی خوی (عادت)، جمع فاعل، پویندگان کارگران کنندگان یک دفعه فعل یک بار کردن، جمع فعلات، جمع فاعل کنندگان، کارگران عمله. توضیح مطرزی در المغرب گوید: یقال للذین یعملون فی طین او بنا او حفر الفعله و العمله، کارگر گلکار (مفرد گیرند) توضیح در تداول بسکون استعمال شود و صحیح نیست