جدول جو
جدول جو

معنی بعصوص - جستجوی لغت در جدول جو

بعصوص
(بُ / بَ عَ)
لاغر و حقیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) ، آثارفرود آمدن قوم که بعد رفتن باقی ماند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بعصوص
لاغر، خرد، استخوان سرین
تصویری از بعصوص
تصویر بعصوص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ صَ)
جانوری است کوچک سپید درخشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ خُ)
مخصوصاً. خصوصاً. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
چیزی، یقال: مااصبت منه بهصوصاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قلیل از چیزی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
طائری است. بلنصی. جمع آن بر خلاف قیاس، یا بلنصی واحد است و بلصوص جمع، و یا بلنصی اسم جمع است، و یا بلنصی ماده است و بلصوص نر، یا بالعکس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بلص. بلصی. و رجوع به بلص شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بعبوص الخروف. گل محبت. گیاه محبت. علف محبت. اسلیح اسلیخ. خزام. خزام العطری. بلیحا. فاغیه. سلیخه. ورث. اسپرک. (از دزی ج 1 ص 98). و رجوع به فرهنگ فرانسه فارسی سعید نفیسی شود
لغت نامه دهخدا