جدول جو
جدول جو

معنی بعبع - جستجوی لغت در جدول جو

بعبع(بَ بَ)
اول جوانی.
لغت نامه دهخدا
بعبع(بَ بَ)
بع. در تداول عامه آواز برّه و گوسفند. و بز و بزغاله. رجوع به بع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ بَ)
در تداول فارسی، کودن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ عَ)
حکایت بعضی آواز.
لغت نامه دهخدا
(بِ طَ)
موافق طبع. بمیل. طبعاً، بطارخ. (فهرست مخزن الادویه) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). و رجوع به بطارخ و ترجمه فرانسوی مفردات ابن بیطار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
آوای کبوتر. بغبغ. بغبغو کردن. (دزی ج 1 ص 98)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تره است نرم. (آنندراج) (منتهی الارب). یک نوع ترۀ نرم. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ باعد مانند خادم و خدم. (از اقرب الموارد). یقال: ما انت مناببعد و ما انتم منا ببعد ایضاً. (منتهی الارب). رجوع به باعد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پیوسته باریدن ابر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به بعّ شود
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
حکایت آواز بچۀ شیرخواره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بعبعی
تصویر بعبعی
در زبان کودکان گوسفند، بز، بزغاله، میش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعاع
تصویر بعاع
باران گران، کالا مانه، سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطبع
تصویر بطبع
موافق طبع و میل طبعا
فرهنگ لغت هوشیار