ناچیز شدن. (منتهی الارب). باطل شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 26) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بطل. (منتهی الارب). بطول. (منتهی الارب). و رجوع به مصادر مترادف آن شود. ناچیز و ضایع شدن: بطلان حرف شما بر همه معلوم است. (فرهنگ نظام). ناچیزو ضایع شدن. (غیاث) (آنندراج). ناچیز شدن. (منتهی الارب).
ناچیز شدن. (منتهی الارب). باطل شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 26) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بُطل. (منتهی الارب). بُطول. (منتهی الارب). و رجوع به مصادر مترادف آن شود. ناچیز و ضایع شدن: بطلان حرف شما بر همه معلوم است. (فرهنگ نظام). ناچیزو ضایع شدن. (غیاث) (آنندراج). ناچیز شدن. (منتهی الارب).
جمع واژۀ مبطله: مبطلات وضو. مبطلات نماز. مبطلات روزه. مبطلات صوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب های زیر شود. - مبطلات روزه، مبطلات صوم. رجوع به ترکیب بعد شود. - مبطلات صلاه، مبطلات نماز. آنچه نماز را باطل کند. آنچه سبب شود که نماز درست نباشد و باید از سر گرفته شود. رجوع به صلاه شود. - مبطلات صوم، مبطلات روزه. آنچه اگر روزه دار به عمد کند روزۀ وی باطل شود. رجوع به ذیل صوم شود. - مبطلات غسل، آنچه که مبطل وضو است و رجوع به مبطلات وضو شود. - مبطلات نماز، رجوع به ترکیب مبطلات صلاه شود. - مبطلات وضو، آنچه وضورا باطل کند و آن چند چیز است: 1- بول یا مدفوع که از مخرج معتاد آید. 2- بادی که از نشیمن برآید. 3- خوابی که چشم و گوش را از کار باز دارد. 4- آنچه خرد را از کار بازدارد چون خواب و مستی. 5- آنچه جنابت آرد، چون بیرون آمدن منی یا دخول کردن. و رجوع به کتابهای فقه و رساله های عملیه شود
جَمعِ واژۀ مبطله: مبطلات وضو. مبطلات نماز. مبطلات روزه. مبطلات صوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب های زیر شود. - مبطلات روزه، مبطلات صوم. رجوع به ترکیب بعد شود. - مبطلات صلاه، مبطلات نماز. آنچه نماز را باطل کند. آنچه سبب شود که نماز درست نباشد و باید از سر گرفته شود. رجوع به صلاه شود. - مبطلات صوم، مبطلات روزه. آنچه اگر روزه دار به عمد کند روزۀ وی باطل شود. رجوع به ذیل صوم شود. - مبطلات غسل، آنچه که مبطل وضو است و رجوع به مبطلات وضو شود. - مبطلات نماز، رجوع به ترکیب مبطلات صلاه شود. - مبطلات وضو، آنچه وضورا باطل کند و آن چند چیز است: 1- بول یا مدفوع که از مخرج معتاد آید. 2- بادی که از نشیمن برآید. 3- خوابی که چشم و گوش را از کار باز دارد. 4- آنچه خرد را از کار بازدارد چون خواب و مستی. 5- آنچه جنابت آرد، چون بیرون آمدن منی یا دخول کردن. و رجوع به کتابهای فقه و رساله های عملیه شود
شجاعت و دلیری. (ناظم الاطباء). دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). مردانگی: خان مزبور از راه بطالت اظهار بطالت نمود. (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 400)
شجاعت و دلیری. (ناظم الاطباء). دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). مردانگی: خان مزبور از راه بِطالت اظهار بَطالَت نمود. (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 400)
بیکاری و کاهلی و معطلی. (ناظم الاطباء). بیکار و معطل بودن. (غیاث). بیکاری و هزل. (فرهنگ نظام) : جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است. سعدی (غزلیات). بهرزه بی می و معشوق عمر میگذرد بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد. حافظ. خان مزبور از راه بطالت اظهار بطالت نموده... (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 400). و رجوع به مرآت الخیال ص 332 شود
بیکاری و کاهلی و معطلی. (ناظم الاطباء). بیکار و معطل بودن. (غیاث). بیکاری و هزل. (فرهنگ نظام) : جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است. سعدی (غزلیات). بهرزه بی می و معشوق عمر میگذرد بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد. حافظ. خان مزبور از راه بِطالَت اظهار بَطالَت نموده... (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 400). و رجوع به مرآت الخیال ص 332 شود
ده کوچکی است ازدهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که در 31هزارگزی جنوب باختری دشتیاری به چاه بهار واقع است و 45تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است ازدهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که در 31هزارگزی جنوب باختری دشتیاری به چاه بهار واقع است و 45تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
بیهودگی، ناچیزگی، از میان رفتن زدایش باطل شدن فاسد شدن ضایع شدن بیهوده گشتن، از کار افتادن، فساد باطل شدگی، نادرستی نا چیزی: (در بطلان این قضیه شکی نیست)، سقوط حکم. یا بطلان شهوت. از میان رفتن شهوت نقصان شهوت. یا بطلان مطلق. در موردیست که هم اشخاص ذینفع و هم دیگران حق اعتراض بدان داشته باشند مقابل بطلان نسبی. توضیح تراضی طرفین در مورد بطلان مطلق امکان ندارد. یا بطلان نسبی. در موردیست که فقط اشخاص ذینفع حق اعتراض داشته باشند مقابل بطلان مطلق. توضیح درین مورد طرفین میتوانند تراضی نمایند. ناچیز شدن، باطل شدن
بیهودگی، ناچیزگی، از میان رفتن زدایش باطل شدن فاسد شدن ضایع شدن بیهوده گشتن، از کار افتادن، فساد باطل شدگی، نادرستی نا چیزی: (در بطلان این قضیه شکی نیست)، سقوط حکم. یا بطلان شهوت. از میان رفتن شهوت نقصان شهوت. یا بطلان مطلق. در موردیست که هم اشخاص ذینفع و هم دیگران حق اعتراض بدان داشته باشند مقابل بطلان نسبی. توضیح تراضی طرفین در مورد بطلان مطلق امکان ندارد. یا بطلان نسبی. در موردیست که فقط اشخاص ذینفع حق اعتراض داشته باشند مقابل بطلان مطلق. توضیح درین مورد طرفین میتوانند تراضی نمایند. ناچیز شدن، باطل شدن