جدول جو
جدول جو

معنی بطاین - جستجوی لغت در جدول جو

بطاین
(بَ یِ)
این کلمه در انساب سمعانی آمده و بطائنی یا بطاینی بدان نسبت داده شده است اما در متونی که در دسترس ما هست کلمه بطائن یا بطاین بدست نیامد. و ظاهراً بطائنی منسوب به بطان است و رجوع به بطان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بطین
تصویر بطین
بزرگ شکم، ویژگی مردی که شکمش بزرگ باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطایح
تصویر بطایح
بطیحه ها، مردابها یا جاهایی که در آن آب بسیار جمع می شود، جمع واژۀ بطیحه
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
انداینده. گل کار. اندودکننده بامها
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کلان شکم. (منتهی الارب). کلان شکم، یقال: رجل بطین. (ناظم الاطباء). شکم آور. (مهذب الاسماء). شخص بزرگ شکم. (فرهنگ نظام). بزرگ شکم. (آنندراج) (غیاث) ، گرانی ابر از باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رخت جهاز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جهاز. (اقرب الموارد) ، متاع. (اقرب الموارد) ، متاع افتادۀ روز غارت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، القی علیه بعاعه، ای نفسه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، القی السحاب بعاعه، همه باران خود را ریخت آن ابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ طَ)
تصغیر بطن. (غیاث). مصغر بطن. (ناظم الاطباء). معنی بطین شکمک بود. (التفهیم). شکم کوچک.
لغت نامه دهخدا
(بُ / بَ)
اسم فعل بمعنی ماضی، یقال: بطان ذا خروجاً، یعنی درنگ کرد در برآمدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، ته دره را بطحاءمی نامند که خانه کعبه در آنجاست. (تاریخ اسلام چ 2 ص 54). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و لغات تاریخیه و جغرافیه ج 2 و بطح و بطیحه شود، سرزمین فراخ هموار. (مؤید الفضلاء) ، میدان مشق، میدان اسب دوانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
موضعی میان شقوق و ثعلبیه. (منتهی الارب) (تاج العروس) (نزهه القلوب ص 167). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ بطن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به بطن شود
بزماده. (ناظم الاطباء). بز ماده است بد. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی در نیم فرسنگی میانه جنوب و مغرب شهر لار است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
بائن. آنکه از چپ درآید به دوشیدن شتر، مقابل معلی آنکه ازراست درآید. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه از دست راست شتر دوشد. (مهذب الاسماء) ، کنایه از نابود شدن. مردن. ضیاع. (تاج المصادر بیهقی). از میان رفتن. ضایع شدن:
یکی ترک تیری بر او برگشاد
شد آن خسرو شاهزاده بباد.
دقیقی.
نه باک داشتم که همی عمر شد بباد
نه شرم داشتم که همی زی خطا شدم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ یِ)
ابن علی بن ابوحمزه سالم کوفی شیعی واقفی، از سران واقفیان قرن سوم کوفه بود. او راست: ’الدلائل’، ’الرجعه’، ’الصلاه’، ’الغیبه’، ’القائم’، ’المتعه’ و ’الملاحم’. (هدیه العارفین ج 1 ص 267) (فهرست نجاشی)
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
منسوب به بطاین. (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به بطاین شود
لغت نامه دهخدا
(بَطْ طا)
جمع واژۀ بطال در حالت نصب و جر. رجوع به بطال و قفطی ص 183 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
بطائح. جمع واژۀ بطیحه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به بطائح و بطیحه شود. زمینها که در آن آب جمع شده باشد و بفارسی مرداب گویند. رجوع به خاندان نوبختی ص 26 و بطائح و بطیحه، و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
بطائق. رجوع به بطائق شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
بطاین. جمع واژۀ بطینه. (ناظم الاطباء). رجوع به بطینه و بطاین شود:
چو چشم عاشق داری باشک روی هوا
چو روی دلبر داری به نقش روی بطاح.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
درخت یاس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
ابوالحسن علی بن ابی حمزه سالم بطاینی. از اصحاب حضرت صادق و حضرت کاظم علیهم االسلام و واقفی مذهب و ملعون و کذاب بوده و از اکابر فرقۀ واقفه است و نسبت به حضرت رضا علیه السلام بیشتر از دیگران عداوت داشت و کتاب الصلوه و الزکوه و التفسیر از تألیفات اوست. (از ریحانه الادب ج 1). و رجوع به خاندان نوبختی ص 72 شود، سنگ. (ناظم الاطباء). بیونانی اسم سنگلاخ است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطان
تصویر بطان
تنگ پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطین
تصویر بطین
مرد شکم بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه خطا. دو خطا، طریقی است برای رسیدن بجواب مسایل حسابی بوسیله تخمین با اختیار دو مقدار در جهت اضافه ونقصان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باین
تصویر باین
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطین
تصویر بطین
((بِ))
آن که شکمش بزرگ باشد، بزرگ شکم
فرهنگ فارسی معین