جدول جو
جدول جو

معنی بطاریک - جستجوی لغت در جدول جو

بطاریک
(بَ)
جمع واژۀ بطرک و بطرک. (ناظم الاطباء). رجوع به بطرک شود، چاهی است پهلوی قرانین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریک
تصویر باریک
نازک، کم پهنا، کم قطر، کنایه از دقیق، کنایه از لاغر
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بطریرک. ج، بطارکه. رجوع به بطریرک شود
لغت نامه دهخدا
(باریک)
نازک و لطیف چون کمر و لب. بارک مخفف آنست. (آنندراج). نازک. (ارمغان آصفی). میرحسن دهلوی گوید:
لب باریک تو زیر خط شبگون دیدم
چو هلالی که شبانگاه برون می آید.
(آنندراج).
هر چیز دراز و گرد و کم قطر مقابل کلفت و نافذ. نازک. (ناظم الاطباء). نازک و لطیف و ظریف. (دمزن). هضم. (دهار) (ترجمان القرآن). ضد ستبر. مقابل پهن. هر چیزی که از جانب طول لاغر باشد: انگشتان باریک:
چو سی روز گردش بپیمایدا (ماه)
دو روز و دو شب روی ننمایدا
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خورد.
فردوسی.
جهان از شب تیره تاریکتر
دلی باید از موی باریکتر.
فردوسی.
بود (ماه) هر شبانگاه باریکتر
بخورشید تابنده نزدیکتر.
فردوسی.
ز سر تا بپایش ببوسید (مار) سخت
شد از پیش او سوی بروردرخت
چو آن اژدها شورش او بدید
بدان شاخ باریک شد ناپدید.
فردوسی.
نماند از رشتۀ جانم بجز یکتار خون آلود
ازین باریکتر تاری نپندارم که کس دارد.
خاقانی.
ماه نو دیدی لبت بین رشتۀ جانم نگر
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند.
خاقانی.
بر لب باریک جام عاشق لب دوخته
بر سر گیسوی چنگ زهره سر انداخته.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
سرداری که بر بغداد استیلا یافت، (حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 492 - 493)، اندیشه ناک، دارای حسرت، دقیق و زیرک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطریک
تصویر بطریک
جمع بطارکه بطاریک
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده پدر سالار نامی که در عهد عتیق بنخستین روسای خاندان اطلاق میشده، کشیش درجه اول مسیحیت بطریرخ
فرهنگ لغت هوشیار
نازک و لطیف چون کمر و لب کم عرض کم پهنا مقابل پهن. عریض، کم قطر کم حجم مقابل ضخیم کلفت، لاغر، نازک دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک
تصویر باریک
میان کمر باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریک
تصویر باریک
کم عرض، کم پهنا، نازک، دقیق
فرهنگ فارسی معین
کم حجم، کم قطر، نازک
متضاد: ضخیم، ستبر، تنگ، کم عرض
متضاد: پهن، لاغر، نزار
متضاد: چاق، باریک میان، خمیص، رقیق
متضاد: پرمایه، دقیق، حساس، وخیم، خطرناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از باریک
تصویر باریک
ضيقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باریک
تصویر باریک
Slim
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
mince
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از طوایف و تیره های ساکن در کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
худой
دیکشنری فارسی به روسی
نازک، ظریف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
پتلا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باریک
تصویر باریک
সরু
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باریک
تصویر باریک
mwembamba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باریک
تصویر باریک
細い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باریک
تصویر باریک
날씬한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باریک
تصویر باریک
schlank
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
רָזֶה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باریک
تصویر باریک
पतला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باریک
تصویر باریک
ramping
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
slank
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باریک
تصویر باریک
delgado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
snodato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باریک
تصویر باریک
magro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باریک
تصویر باریک
瘦的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باریک
تصویر باریک
szczupły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
стрункий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باریک
تصویر باریک
ผอม
دیکشنری فارسی به تایلندی