جدول جو
جدول جو

معنی بطارخ - جستجوی لغت در جدول جو

بطارخ
(بَ رُ)
بطراخیون. اسم مادۀ تخم ماهی است که هنوز تخم نشده باشد و جامد او بقدر انگشتی وسایل او نیز میباشد مانند ریگ، و بهترین آن تازۀ مایل به زردی سایل آن است. (مخزن الادویه). و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ رِ)
طویل و دراز. (ناظم الاطباء). طویل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
به یونانی نام دوایی است که آنرا سرخس نیز گویند و آن چوبکی باشد سیاه رنگ و چون بشکنند مغز آن فستقی بود کدو دانه را نافع است. (برهان) (از آنندراج). مأخوذ از یونانی یک قسم دارویی که در دفع کدو دانه بکار میبرند و سرخس نیز گویند. (ناظم الاطباء). بیونانی سرخس است. (فهرست مخزن الادویه). سرخس. (ترجمه فرانسوی مفردات ابن بیطار) (اختیارات بدیعی نسخۀ خطی لغت نامه) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). علف و گیاهی است که سرخس گویند. (شعوری ج 1 ورق 168). و رجوع به سرخس شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بطرخه. ج، بطارخ از ایتالیایی بوترقه تخم ماهی نمک سود. (دزی ج 1 ص 94) ، پیمانۀ عرق معادل تقریبی یک پنت. (دزی ج 1 ص 94)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطارس
تصویر بطارس
لاتینی تازی شده سرخس از گیاهان سرخس
فرهنگ لغت هوشیار