جدول جو
جدول جو

معنی بصری - جستجوی لغت در جدول جو

بصری
مربوط به بصر، دیداری مثلاً آموزش بصری
تصویری از بصری
تصویر بصری
فرهنگ فارسی عمید
بصری
از مردم بصره، تهیه شده در بصره مثلاً رطب بصری
تصویری از بصری
تصویر بصری
فرهنگ فارسی عمید
بصری
(بُ را)
شهری بشام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). شهری بوده در خطۀ حوران سوریه در 90 هزارگزی جنوب شرقی دمشق و در زمان رومیان قدیم اهمیت بسزایی داشته. بسال سیزده هجری خالد بن ولیدآنرا فتح نمود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
بصری
(بَ)
جانشین شلمغانی. ابن العزاقر مؤسس مذهب عزا قریه بود. در خاندان نوبختی آمده است: بعد از قتل شلمغانی یک نفر بنام بصری جانشینی او را ادعا کرد و مدعی شد که روح شلمغانی دراو حلول کرده و او مقام الوهیت دارد. وی در سال 340هجری قمری درگذشت. رجوع به خاندان نوبختی ص 237 شود
نام پزشکی است که ابن بیطار در مفردات مکرراز او روایت کند. رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمات: زعفران، ارماک، جزر، برسیاوشان و جز آنها شود
لغت نامه دهخدا
بصری
(بَ)
دهی از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد. سکنۀ آن 394 تن. آب از رودخانه. محصول آنجا غلات، برنج. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، گونۀ بعض گیاهان ازجمله دلبوث (سوسن احمر). (ترجمه مفردات ابن بیطار و متن عربی ج 2 ص 91 س 7)
لغت نامه دهخدا
بصری
(بَ)
منسوب به بصره. (از اللباب فی تهذیب الانساب). منسوب به بصره و مردم بصره. اهل بصره. ج، بصریون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بصری
(بَ صَ)
منسوب به بصر: آموزش سمعی و بصری
لغت نامه دهخدا
بصری
چشمی دیدی منسوب به بصر چشمی. یا هنرهای بصری. هنرهای پلاستیک مقابل سمعی. منسوب به بصره اهل بصره از مردم بصره
فرهنگ لغت هوشیار
بصری
دیداری
تصویری از بصری
تصویر بصری
فرهنگ واژه فارسی سره
بصری
مرّئي
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به عربی
بصری
Visual
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بصری
visuel
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بصری
visivo
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بصری
بصری
دیکشنری اردو به فارسی
بصری
визуальный
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به روسی
بصری
visuell
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به آلمانی
بصری
візуальний
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بصری
wizualny
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به لهستانی
بصری
视觉的
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به چینی
بصری
visual
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بصری
দৃশ্যমান
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به بنگالی
بصری
بصری
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به اردو
بصری
visual
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بصری
kuona
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بصری
görsel
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بصری
시각적인
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به کره ای
بصری
視覚的な
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بصری
וִיזוּאַלִי
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به عبری
بصری
visual
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بصری
การมองเห็น
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به تایلندی
بصری
visueel
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به هلندی
بصری
दृश्यात्मक
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیری
تصویر بیری
(دخترانه)
زنی که شیر می دوشد (نگارش کردی: بری)
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ صِ)
مأخوذ از تازی، هوشیاری و زیرکی و بصیرت و عاقبت اندیشی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، بینائی:
گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری
که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا.
مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 6)
لغت نامه دهخدا
هوشیاری زیرکی بصیرت: گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا. (دیوان کبیر)، مبصر بودن ارشدیت کلاس
فرهنگ لغت هوشیار