حسین. از شاعران بود و در مذمت به دار آویختن جسد باذ (373 هجری قمری) اشعار عربی دارد. رجوع به کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 186 شود. مؤلف اللباب نام وی را ابوعبدالله حسین بن داود آورده و گوید او را دیوان مشهوری بود. رجوع به اللباب ص 128 شود
حسین. از شاعران بود و در مذمت به دار آویختن جسد باذ (373 هجری قمری) اشعار عربی دارد. رجوع به کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 186 شود. مؤلف اللباب نام وی را ابوعبدالله حسین بن داود آورده و گوید او را دیوان مشهوری بود. رجوع به اللباب ص 128 شود
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور با 406 تن سکنه. آب از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه، بد بوی دهن گردیدن از ناکردن خلال و مسواک، لبریز آب گردیدن وادی. (از منتهی الارب). تنگ شدن وادی. بسبب آب و مردم و بدشمردن اقامت درآن. (از اقرب الموارد) ، عاجز و تنگ شدن کسی به کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دبش (از دزی ج 1 ص 89)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور با 406 تن سکنه. آب از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه، بد بوی دهن گردیدن از ناکردن خلال و مسواک، لبریز آب گردیدن وادی. (از منتهی الارب). تنگ شدن وادی. بسبب آب و مردم و بدشمردن اقامت درآن. (از اقرب الموارد) ، عاجز و تنگ شدن کسی به کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دِبش (از دزی ج 1 ص 89)
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
شنئی ّ. منسوب به شنوءه. (منتهی الارب). شنأی ّ (شنئی ّ) منسوب است به شنوءه و شنوی ّ منسوب است به شنوّه. (از اقرب الموارد). لغتی است در شنئی: سفیان بن ابی زهیر شنئی و یقال له شنوی ایضاً. (منتهی الارب)
شَنَئی ّ. منسوب به شنوءه. (منتهی الارب). شَنَأی ّ (شَنَئی ّ) منسوب است به شَنوءَه و شَنَوی ّ منسوب است به شَنُوَّه. (از اقرب الموارد). لغتی است در شنئی: سفیان بن ابی زهیر شنئی و یقال له شنوی ایضاً. (منتهی الارب)
ابن داود کرد. اشعار او را ابن شهرآشوب در ’مناقب’ آورد، و در معالم العلماء ص 36 و 137 نیز او را یاد کرده است. او راست: ’الرسائل البشنویه’ و ’الدلائل’. (ذریعه ج 8 ص 236 و ج 10 ص 244) (تاریخ کرد یاسمی ص 86)
ابن داود کرد. اشعار او را ابن شهرآشوب در ’مناقب’ آورد، و در معالم العلماء ص 36 و 137 نیز او را یاد کرده است. او راست: ’الرسائل البشنویه’ و ’الدلائل’. (ذریعه ج 8 ص 236 و ج 10 ص 244) (تاریخ کرد یاسمی ص 86)
کاشانی بن حسین بن حسن. اجازه ای بتاریخ 728 هجری قمری و دیگری مورخ 763 هجری قمری از وی باقی مانده است و خود اواز علامۀ حلی اجازت دارد. (ذریعه ج 1 ص 170 و 177)
کاشانی بن حسین بن حسن. اجازه ای بتاریخ 728 هجری قمری و دیگری مورخ 763 هجری قمری از وی باقی مانده است و خود اواز علامۀ حلی اجازت دارد. (ذریعه ج 1 ص 170 و 177)