جدول جو
جدول جو

معنی بشردوست - جستجوی لغت در جدول جو

بشردوست
(بَ شَ)
دوستدار بشر. حامی بشر. دوستار مردم. انسان دوست
لغت نامه دهخدا
بشردوست
انسان دوست، مردم گرا، نوع پرور، نوع دوست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بشردوست
محسنٌ
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به عربی
بشردوست
Humanitarian
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بشردوست
humanitaire
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بشردوست
人道主義者
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بشردوست
humanitär
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به آلمانی
بشردوست
гуманітарій
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بشردوست
humanitarny
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به لهستانی
بشردوست
人道主义者
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به چینی
بشردوست
humanitário
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بشردوست
umanitario
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بشردوست
humanitario
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بشردوست
humanitair
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به هلندی
بشردوست
인도주의자
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به کره ای
بشردوست
มนุษยธรรม
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به تایلندی
بشردوست
kemanusiaan
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بشردوست
मानवतावादी
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به هندی
بشردوست
הומניטרי
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به عبری
بشردوست
انسان دوست
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به اردو
بشردوست
মানবিক
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به بنگالی
بشردوست
mwanaharakati wa kibinadamu
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بشردوست
гуманитарий
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به روسی
بشردوست
insancı
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برادوست
تصویر برادوست
(پسرانه)
دوست صمیمی، نام یکی از قبایل کرد، نام کوهی در کردستان، نام منطقه ای در کردستان (نگارش کردی: برادست)
فرهنگ نامهای ایرانی
(صَ)
دوستدار صبر. دوست صبر:
چرا بصبر نکوشم که صبردوست بود
کسی که بسته بود عقل را بوجه کمال.
منجیک
لغت نامه دهخدا
درختی است که دارای ساقه های پیچنده است وآن را عشقه گویند، مهر بانک لبلاب، رجوع به لبلاب، عشقه، عشق پیچان و مهربانک شود، و در تداول جنگلبانی بر همه انواع درختان پیچنده اطلاق شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
آنکه علاقه به خبرهای تازه دارد. آنکه در عقب اخبار تازه میگردد. آنکه پی جوی اخبار تازه است
لغت نامه دهخدا
نوعی از مرکبات است که پوست میوۀ آن چون پوست لیموی شیرین زرد و شکل آن چون گلابی کشیده و دراز باشد، بزرگتر از گلابی
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
بشر را دوست داشتن. انسان دوستی
لغت نامه دهخدا
تصویری از برودست
تصویر برودست
برومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشر دوستی
تصویر بشر دوستی
انسان دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
مردمدوست کسی که نوع بشر را مطلقا دوست داشته باشد دوستار مردم انسان دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشردوستی
تصویر بشردوستی
محبت داشتن نسبت به آدمیان، دوست داشتن نوع بشر، انسان دوستی
فرهنگ فارسی معین
قید نوع دوستی، نوع پروری، مردم گرایی، انسان دوستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد