جدول جو
جدول جو

معنی بشردن - جستجوی لغت در جدول جو

بشردن
فشردن، محصور ساختن تنگ گرفتن کسی را در حصار
تصویری از بشردن
تصویر بشردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشردن
تصویر آشردن
آشوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
بالا شدن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشردن
تصویر پشردن
فشردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشردن
تصویر آشردن
شورانیدن، درهم کردن، برهم زدن، زیر و رو کردن، درهم ریختن، آمیختن، سرشتن، آشوردن، آشوریدن، فاشورانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
بالا رفتن، بلند شدن، ایجاد شدن صدا، به گوش رسیدن صدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
فشار دادن، آب یا شیرۀ چیزی را با فشار گرفتن، افشره گرفتن، افشردن، فشاردن، افشاردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
فشار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشردن
تصویر آشردن
((شُ دَ))
آشوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
((بَ. شُ دَ))
بالا رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
Crush, Squeeze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
раздавливать , сжать
دیکشنری فارسی به روسی
zerquetschen, drücken
دیکشنری فارسی به آلمانی
miażdżyć, ściskać
دیکشنری فارسی به لهستانی
розчавити , здавлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
verpletteren, knijpen
دیکشنری فارسی به هلندی
कुचलना , दबाना
دیکشنری فارسی به هندی
سحق , ضغط
دیکشنری فارسی به عربی
압박하다 , 압축하다
دیکشنری فارسی به کره ای
למחוץ , ללחוץ
دیکشنری فارسی به عبری
চেপে ধরা , চেপে ধরা
دیکشنری فارسی به بنگالی
کچلنا , دبانا
دیکشنری فارسی به اردو
کشیدن، حمل کردن، نقل کردن، با خود برداشتن حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردن
تصویر بردن
چیزی را با خود از جایی به جای دیگر رساندن، حمل کردن، سود گرفتن به ویژه در قمار، در ورزش پیش افتادن و پیروز شدن در مسابقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردن
تصویر بردن
((بُ دَ))
پیروز شدن، تحمل کردن
فرهنگ فارسی معین