جدول جو
جدول جو

معنی بسندکاری - جستجوی لغت در جدول جو

بسندکاری
(بَ سَ)
قناعت. رجوع به بسنده کاری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدکاری
تصویر بدکاری
بدکرداری، بدکار بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سَ)
راضی و خشنود. (ناظم الاطباء). قانع. صبور. خرسند به بهرۀ خویش. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
عمل بانکدار، بانک داشتن، بانک اداره کردن
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ دَ / دِ)
رضایت و خشنودی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَنْ نا)
بناسازی. خانه ساختمانی که بنّایان سازند فروختن را و در آن چنان که باید استواری بنا رعایت نمی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
صفت کندکار. (دهخدا). عمل کندکار. رجوع به کندکار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بدکرداری. بدعملی. بدفعلی. بدفعالی. (فرهنگ فارسی معین) : قفوه،بدکاری. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
عمل و جمعآوری و تحصیل خراج مالیات. کارداری و جمعآوری مالیات و خراج: عبداﷲ به عثمان نامه کرد و از عمرو گله کرد. عثمان نامه کرد به عبدالله سعد و امیری مصر او را داد و بنداری و سپاه بدو سپرد و عمرو را بازخواند. (ترجمه تاریخ طبری). پس چون عبدالله بن سعد به مصر آمد و با عمروعاص همی بود، عثمان نامه کرد و بنداری مصر به عبدالله داد. (ترجمه تاریخ طبری). تا که ابوالفضل سوری بن معتز او را عمل و بنداری طوس فرمود. (تاریخ بیهق).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
فتح بن علی بن فتح قوام الدین بنداری اصفهانی که در قرن هفتم نشو و نما یافته است. او راست: تاریخ دولت آل سلجوق، از عمادالدین محمد بن محمد حامد اصفهانی که بوسیلۀ وی بصورت اختصار درآمده است. دیگر کتاب موسوم به نصرهالفتوه و عصرهالفطره در اخبار دولت سلجوق. (از معجم المطبوعات) ، چهرۀ بولهبان وقت یعنی مخالفان دین و برباطل. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسنده کاری
تصویر بسنده کاری
رضایت خشنودی، قناعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسند کار
تصویر بسند کار
راضی وخشنود، قانع، صبور، کافی
فرهنگ لغت هوشیار
اکتفا، قناعت، خشنودی، رضایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد