- بسنجیدن
- پرده کشیدن، آماده کردن، حاضر کردن
معنی بسنجیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کار سازی کردن واستمداد نمودن، آراستن، حاضر کردن
ریختن، پاشیدن
آماده کردن، مهیا ساختن، سامان دادن، آماده کردن ساز و سامان سفر، آهنگ کردن
کمک کردن یاری کردن
برابر کردن، مقایسه کردن، وزن، اندازه
اندازه گرفتن، چیزی را با چیز دیگر مقایسه کردن، وزن کردن، برابر کردن
لمس کردن
محاسبه نشده
پوشیدن ساز جنگ، ساز سفر کردن، تدبیر کردن، سامان دادن، کاری را آراسته و مهیا و آماده کردن، انجام دادن، قصد کردن آهنگ کردن ازاده نمودن
در آغوش گرفتن غلغلیج کردن نوازش کردن
مهیا وآماده شده
ستیزه ولجالت کردن، مجادله، منازعه
تماس پیدا کردن، لمس کردن
مشروب کردن آب دادن
گستردن
پاشیده
جمع کردن
بیرون کردن، بدرآوردن
لمس کردن دست سودن، سودن عضوی برعضو دیگر
سخت در هم کشیده و کوفته شدن، چین بهم رساندن چین و شکن شدن، درشت گردیدن
پاشیدن آب به کسی یا چیزی
راضی شدن، قبول کردن، مطبوع داشتن
سرفه کردن، تراشیدن خراشیدن، گزیدن
بشوریدن، لعن کردن، نفرین کردن
نااندیشیده، نیندیشیده
شکنجه کردن، نشگون گرفتن
مهیا، آماده شده، سامان داده شده
مهیا شدن، آماده گشتن، ساخته شدن
هنجیدن، آهنگ کردن، کشیدن، برآوردن، برای مثال چنان که مرغ هوا پّر و بال برهنجد / تو بر خلایق بر پرّ مردمی برهنج (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)