نوعی از خورش که از مغز گردو و ناردان و گوشت ترتیب دهند و فسوجن نیز گویند. (ناظم الاطباء). خورشی که از گوشت ماکیان، اردک، مرغابی یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب تهیه کنند و انواع دارد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فسوجن شود
نوعی از خورش که از مغز گردو و ناردان و گوشت ترتیب دهند و فسوجن نیز گویند. (ناظم الاطباء). خورشی که از گوشت ماکیان، اردک، مرغابی یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب تهیه کنند و انواع دارد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فسوجن شود
دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب در 12هزارگزی جنوب خاوری سراب و هشت هزارگزی راه سراب - اردبیل. جلگه و معتدل است. 426 تن سکنۀ شیعۀ ترک زبان دارد. آب آن از نهر و چاه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب در 12هزارگزی جنوب خاوری سراب و هشت هزارگزی راه سراب - اردبیل. جلگه و معتدل است. 426 تن سکنۀ شیعۀ ترک زبان دارد. آب آن از نهر و چاه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر، 15000 گزی شمال باختری هریس، 9000 گزی شوسۀ تبریز به اهر. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 78 تن. شیعه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی: زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان: گلیم بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، روشن تر
دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر، 15000 گزی شمال باختری هریس، 9000 گزی شوسۀ تبریز به اهر. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 78 تن. شیعه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی: زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان: گلیم بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، روشن تر
منسوب به برنج که از حبوب است. ساخته شده از برنج، یورش و حمله. (آنندراج). حمله و تاخت و تاز. (ناظم الاطباء) ، جامۀ ابریشم. (آنندراج). پارچۀ ابریشمی. (ناظم الاطباء). اما به سه معنی فوق در سایر فرهنگهایی که در دسترس بود دیده نشد، زنگ و جرس. (ناظم الاطباء). برنگ، کلید و قفل و دربند. (ناظم الاطباء). در دو معنی اخیر ظاهراً صورتی از برنگ باشد. رجوع به برنگ شود منسوب به برنج (فلز). ساخته شده ازبرنج. (ناظم الاطباء). برنجی. و رجوع به برنج شود
منسوب به برنج که از حبوب است. ساخته شده از برنج، یورش و حمله. (آنندراج). حمله و تاخت و تاز. (ناظم الاطباء) ، جامۀ ابریشم. (آنندراج). پارچۀ ابریشمی. (ناظم الاطباء). اما به سه معنی فوق در سایر فرهنگهایی که در دسترس بود دیده نشد، زنگ و جرس. (ناظم الاطباء). برنگ، کلید و قفل و دربند. (ناظم الاطباء). در دو معنی اخیر ظاهراً صورتی از برنگ باشد. رجوع به برنگ شود منسوب به برنج (فلز). ساخته شده ازبرنج. (ناظم الاطباء). برنجی. و رجوع به برنج شود
از کسان وشمگیر امیر زیاری است. و در جنگی که بسال 323 هجری قمری میان نصر بن احمد سامانی و وشمگیر درگرفت ابن بانجین دیلمی با سپاهی گران آهنگ نصر بن احمد کرد. (از احوال و اشعار رودکی نفیسی ج 1 ص 424 و 425). و احتمال توان داد که صورت اصلی این کلمه بانجیر بوده است (مبدل بانگیر) از نوع وشمگیر و شیرگیر و... و رجوع به بانجیر شود
از کسان وشمگیر امیر زیاری است. و در جنگی که بسال 323 هجری قمری میان نصر بن احمد سامانی و وشمگیر درگرفت ابن بانجین دیلمی با سپاهی گران آهنگ نصر بن احمد کرد. (از احوال و اشعار رودکی نفیسی ج 1 ص 424 و 425). و احتمال توان داد که صورت اصلی این کلمه بانجیر بوده است (مبدل بانگیر) از نوع وشمگیر و شیرگیر و... و رجوع به بانجیر شود