جدول جو
جدول جو

معنی بسراب - جستجوی لغت در جدول جو

بسراب
حرف بزن، سخن بگو (از روی تحکم و تحقیر)
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوراب
تصویر بوراب
(پسرانه)
نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سراب
تصویر سراب
تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه ای از هوای رقیق شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می شود، برای مثال دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ - ۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسراق
تصویر بسراق
یاقوت زرد، زبرجد
فرهنگ فارسی عمید
زراعتی را گویند که از آب رودخانه و کاریز حاصل شده باشد، (برهان) (آنندراج)، زراعتی را گویند که از آب رودخانه و کاریز و غدیر و آبگیر حاصل شده باشد، (از هفت قلزم)، زمینی که با آب کاریز و رودخانه مشروب شود، برخلاف زمین دیم، (ناظم الاطباء: فاراب)، و رجوع به فاراب شود
لغت نامه دهخدا
فاراب باشد و آن ناحیه ای است مشهور و وسیع در ماوراءالنهر، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، نام ایالتی در ترکستان، (ناظم الاطباء: فاراب) (دمزن)، ناحیۀ بزرگ و وسیعی است در ماوراء جیحون که فاراب هم گویند، (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)، ناحیه ای است در ورای نهر سیحون از بلاد مشرق، (انساب سمعانی)، اسم ناحیۀ بزرگ وسیعیست ورای نهر جیحون و آنرا فاراب نیز گویند، مثالش حکیم سوزنی فرماید:
نیست آن سر، کدوی بارابیست
نه چو آن سر کدوست در باراب،
سوزنی (از سروری)،
رجوع به شعوری ج 1 ورق 151، و فاراب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان کوه بنان بخش راور شهرستان کرمان که در 85 هزارگزی شمال باختری راور در کنار راه فرعی راور به یزددر جلگه واقع است. هوایش سرد با 280 تن سکنه آبش ازقنات و محصولش غلات، پسته، پنبه، و شغل مردمش زراعت و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سرب
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بسره. (ناظم الاطباء). رجوع به بسره شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شهر تماسیح در مصرنزدیک دمیاط از کوره مهلیه. (از معجم البلدان). شهری نهنگ ناک نزدیک دمیاط. (ناظم الاطباء). و بدانجا نهنگ بسیار باشد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
یاقوت زرد که در هند پکهراج گویند. (غیاث). یاقوت زرد و این ظاهراً هندی معرب است و اصلش پکهراج و پکهراک است. (از آنندراج). زبرجد. (ناظم الاطباء) :
زردگوشی است آنکه از بن گوش
کرده بسراق زار پیکو را.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یکی از شهرستانهای استان دوم کشور و در قسمت باختر شهرستان تبریز در منطقۀ کوهستانی و جلگه مانند دهلیزی است که بین دو رشته جبال سبلان از شمال و بزگوش از جنوب واقع شده است. قسمت عمده دهات این شهرستان در دامنه های سبلان و قسمت دیگر در جلگه واقع شده است. حدود شهرستان بشرح زیر است: از شمال به ارتفاعات سبلان، از جنوب بکوه بزگوش، از خاور بشهرستان اردبیل، از باختر بشهرستان تبریز.
آب و هوا: هوای شهرستان نسبت به پستی و بلندیی که دارد متغیر بوده و به دو منطقه تقسیم میشود، منطقۀ جلگه دارای هوای معتدل و منطقۀ کوهستانی دارای هوای سردسیری است. آب مشروبی و مزروعی شهرستان از چشمه و رودخانه های محلی دامنه های جنوبی سبلان و دامنه های شمالی بزگوش تأمین میگردد.
ارتفاعات: رشته جبال سبلان که در شمال شهرستان واقع است و مهمترین قلۀ آن بنام سبلان معروف و ارتفاع آن 4200 گز است و مقبرۀ ’بردیون’ در پای این قلعه واقع شده است. رشتۀ جبال بزگوش در جنوب شهرستان واقعو قلۀ معروف آن بزگوش است و ارتفاع آن 3170 گز است. خود شهر با تعدادی دهات در جلگه بین دو رشته جبال سبلان و بزگوش واقع شده است.
رودخانه ها: مهمترین رودخانه های شهرستان عبارت از رود خانه پشو و رود خانه نسویون است که از دامنه های جنوبی سبلان سرچشمه میگیرند و رود خانه وانق از دامنه های شمال باختری بزگوش سرچشمه میگیرد. محصولات عمده شهرستان عبارتند از غلات، بزرک، حبوبات. صادرات مهمش غلات و روغن بزرک و محصول دامی مخصوصاً روغن است. واردات آن پارچه، قند، شکر و چای است.
شهرستان سراب از دو بخش زیر تشکیل می شود:
1- بخش مرکزی از 149 آبادی و دارای 106975 تن جمعیت.
2- بخش آلان از 33 آبادی و دارای 17710 تن جمعیت است که جمعاً از 182 آبادی تشکیل شده و جمعیت آنها با خود شهر 139500 تن است. راه شوسۀ اردبیل و تبریز از این شهرستان عبور می نماید و بعضی از قراء آن هم دارای جادۀ ماشین رو بوده بقیه اش بواسطۀ کوهستانی بودن دارای راه مالرو است.
سراب، نام بخش مرکزی شهرستان سراب. از شمال بکوه سبلان، از جنوب بکوه بزگوش، از خاور بشهرستان اردبیل، از باختر به بخش آلان براغوش و بستان آباد محدود شده است. موقعیت طبیعی آن کوهستانی وسردسیر و ییلاقی است. از 7 دهستان بشرح زیر تشکیل میشود:
دهستان آغمیان از 31 آبادی و 20689 تن جمعیت، دهستان رازلیق از 19 آبادی و 16010 تن جمعیت، دهستان ملایعقوب از 25 آبادی و 14010 تن جمعیت، دهستان هریس از 28 آبادی و 22679 تن جمعیت، دهستان نیکجه از 19 آبادی و 8392 تن جمعیت تشکیل گردیده است و بقیۀ مشخصات آن در تعریف شهرستان توضیح و شرح داده شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسراب
تصویر اسراب
روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسراق
تصویر بسراق
هندی تازی شده از پکهراگ یا کند زرد زبرجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسراک
تصویر بسراک
بیسراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسراق
تصویر بسراق
((بُ))
زبرجد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراب
تصویر سراب
((سَ))
زمین صاف و هموار که در اثر گرمای زیاد، از فاصله دور به نظر آب می نماید
فرهنگ فارسی معین
آل، سرابه، شوره زار، کوراب
متضاد: چشمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بساب
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نان
فرهنگ گویش مازندرانی
سهراب
فرهنگ گویش مازندرانی