جدول جو
جدول جو

معنی بساناییدن - جستجوی لغت در جدول جو

بساناییدن
(سَ / سِ بَ بَ تَ)
بسانائیدن. بسانیدن. کنانیدن و مشروب کردن فرمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به بسانیدن شود
لغت نامه دهخدا
بساناییدن
مشروبکردن فرمودن دستور بسانیدن دادن
تصویری از بساناییدن
تصویر بساناییدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ زَ دَ)
پالانیدن. (ناظم الاطباء) ، افزودن. رجوع به پالاییدن شود.
- بربالاییدن، تحریک کردن. برانگیختن. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف بربالانیدن است. رجوع به بالانیدن و رجوع به اشباب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ فَ دَ)
تغنّی. (زوزنی). سرودن. رجوع به سراییدن و سرودن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِپَ تَ)
رجوع به بسودن و پسودن و پسائیدن شود:
یکی شارسان کرده دارد ز سنگ
که نبساید آن را به چنگل پلنگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ بَ تَ)
مشروب کردن وآب دادن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بساناییدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسانیدن
تصویر بسانیدن
مشروب کردن آب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناییدن
تصویر سناییدن
احترام گذاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
پاره کردن، چاک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی