سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسۀ سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است. هوایش گرم با 112 تن سکنه. آبش از چاه و محصولاتش، غلات، خرما و شغل مردمش، زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسۀ سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است. هوایش گرم با 112 تن سکنه. آبش از چاه و محصولاتش، غلات، خرما و شغل مردمش، زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
جمع واژۀ بستان. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). جمع واژۀ بستان بمعنی باغ. (دمزن). جمع واژۀ لفظ بستان. باغها و بوستانها. لفظ مذکور جمع عربی است از لفظ بستان که معرب بوستان است. (فرهنگ نظام) : تاچون ز در باغ درآید مه نیسان از دیدن آن تازه شود روی بساتین. فرخی. شاید اگر ز جسم بزندانم کز علم درشکفته بساتینم. ناصرخسرو. ابر نایافته از کف جوادش تعلیم لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند. سوزنی. و منازل وباغات و بساتین ایشانرا بسوزانید. (تاریخ قم ص 163). و در مساحت صیمری در باغات و بساتین مشجرۀ معینه. (تاریخ قم ص 106)
جَمعِ واژۀ بستان. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). جَمعِ واژۀ بستان بمعنی باغ. (دِمزن). جَمعِ واژۀ لفظ بستان. باغها و بوستانها. لفظ مذکور جمع عربی است از لفظ بستان که معرب بوستان است. (فرهنگ نظام) : تاچون ز در باغ درآید مه نیسان از دیدن آن تازه شود روی بساتین. فرخی. شاید اگر ز جسم بزندانم کز علم درشکفته بساتینم. ناصرخسرو. ابر نایافته از کف جوادش تعلیم لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند. سوزنی. و منازل وباغات و بساتین ایشانرا بسوزانید. (تاریخ قم ص 163). و در مساحت صیمری در باغات و بساتین مشجرۀ معینه. (تاریخ قم ص 106)
جمع واژۀ دستان. (آنندراج). جمع عربی دستان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). سرود و نغمه و حکایت و افسانه. (آنندراج) ، صاحب اغانی گوید: گمان می کنم اوتار عودباشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به دستان شود
جَمعِ واژۀ دَستان. (آنندراج). جمع عربی دستان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). سرود و نغمه و حکایت و افسانه. (آنندراج) ، صاحب اغانی گوید: گمان می کنم اوتار عودباشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به دستان شود