جدول جو
جدول جو

معنی بزگوش - جستجوی لغت در جدول جو

بزگوش
(بُ)
در میان دره، سیاه بن را گویند
لغت نامه دهخدا
بزگوش
(بُ)
از اشعار شاهنامه برمی آید که محلی بوده است:
ز بزگوش تا شهر مازندران
رهی زشت و فرسنگهای گران.
فردوسی.
ز بزگوش و سگسار و مازندران
کس آریم با گرزهای گران.
فردوسی.
وز آن روی بزگوش تا نرم پای
چو فرسنگ سیصد کشیده سرای.
فردوسی، وزن سی درم. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزوش
تصویر بزوش
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، تبد، بزشم، بزوشم، تفتیک
فرهنگ فارسی عمید
(بُزْ وَ)
پشم موی و پشم بز را گویند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) ، رفتار کردن. (یادداشت بخط دهخدا) :
با خلق راه دیگر هزمان میاز تو
یکسان بزی اگر نه ز اصحاب بابکی.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزوش
تصویر بزوش
موی و پشم بر کرک بر
فرهنگ لغت هوشیار
سبزی جنگلی شبیه گوش بز که اغلب در نوعی خوراک به نام ماش پتی
فرهنگ گویش مازندرانی