- بزور
- پارسی تازی شده، جمع بزر، برزها جمع تخمها تخمهای سبزی
معنی بزور - جستجوی لغت در جدول جو
- بزور
- بذرها، دانه ها، تخمها، جمع واژۀ بزر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر فرزند
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
باردار ومیوه دار، مثمر
غلبه نمودن، روی ترش کردن
آفتاب آمدن، تابیدن
دمیدن آفتاب سپیده دمان
موی و پشم بر کرک بر
از ریشه پارسی بر زفروش دانه فروش فروشنده روغن بزرک
نفرین، دعای بد
یک نوع شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته می شود
صبح کردن، بامداد رفتن
با عجله، فوری
فرو فرستاره، بارش پیاپی، زرد شدن گیاه از باران بسیار
جمع بقر، گاوان
عددی معادل ده هزار
جمع بثر، پروش ها جمع بثر جوشها و دانه های ریز که روی پوست ظاهر گردد تاولها و جوشهای کوچک چرکی بر روی اعضا مختلف جوش ها دانه های چرکی
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
جمع بحر، دریاها جمع بحر دریاها. یا بحور عروض. مقیاسهای اوزان عروضی
تصدیق سخن، قبول داشتن
باقوت با نیرو نیرومند
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
کریستال، نام ماده معدنی جامد و شفاف مانند شیشه، آنچه از جنس شیشه شفاف و خوب است، معرب از یونانی
آزمند حریص آزمند حریص طماع
سخن چین، ول زبان جمع بذر
پرماهی شب های پرماه پیشی گرفتن
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
شتر شتر
کودک نارسید (نابالغ) مرد ناتوان، کودک نارسید
حریص، صاحب آز، آزمند، برای مثال چو داننده مردم بود آزور / همی دانش او نیاید به بر (فردوسی - ۷/۵۲) برای مثال جرعۀ جام جود اگر بخورم / نکند درد منّتم مخمور ی مرد باش ای حمیّت قانع / خاک خور ای طبیعت آزور (انوری - ۲۳۸)
بشور، لعن، نفرین، دعای بد
بثرها، جوشها، آبله های ریزه که روی پوست بدن ایجاد می شود، جمع واژۀ بثر