جدول جو
جدول جو

معنی بزمول - جستجوی لغت در جدول جو

بزمول
کنایه از آدم حقه باز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
سبد. (السامی). شعر. (مجمل اللغه) (زمخشری) (مهذب الاسماء) (السامی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). مقابل پشم. مقابل بزپشم. صوف. (یادداشت بخط دهخدا). قاتمه. بزمو: ما له سبد و لا لبد، نیست او را بزموی و بزپشم. (مهذب الاسماء) : و اگر نخست پای را بروغن زیتون گرم کرده بمالند... و لختی بزموی برنهند و بکاغذ اندر گیرد و پس پایتابه برپیچیدن و بموزه فروکند از سرما سلامت یابد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی
نان جو میخورد و پیشش پارۀ بزموی بود.
انوری
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ / اُ)
آهو و گوزن بانگ کننده. (منتهی الارب). بز کوهی بانگ کننده. (مهذب الاسماء). بز کوهی آوازکننده. ازموله
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شتری که دندان نیش برآورده باشد. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. ج، بزل، بزل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
برآمدن نیش شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برآمدن دندان نیش شتر. (المصادر زوزنی). برآمدن دندان نیشتر شتر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
موی بز. قاتمه (ترکی). ریسمانی که از موی بز کنند. رجوع به بزموی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ مُلْ)
بمل در اصطلاح موسیقی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بمل شود
لغت نامه دهخدا
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
فرهنگ لغت هوشیار