جدول جو
جدول جو

معنی بزسف - جستجوی لغت در جدول جو

بزسف
جوجه تیغی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ سُ)
دهی است در سواد و از آن ده است احمد ضریر سقری (شاید مقری) بن حسن محدث و محمد ضریربن بقاء محدث
لغت نامه دهخدا
(بُ زِ)
عدس. (ناظم الاطباء). دانه ایست که آنرا بعربی عدس خوانند. (برهان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
روستایی از دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
بزمجه، از گروه سوسمارها، حیوانی بد هیبت که از غفلت چوپان
فرهنگ گویش مازندرانی
بمک، میک بزن، امر بلعیدن از روی تحقیر و تحکم
فرهنگ گویش مازندرانی