جدول جو
جدول جو

معنی بزدیغره - جستجوی لغت در جدول جو

بزدیغره(بُ غَ رَ)
از قرای نیشابور است. و بزدیغری فقیه از آنجاست. (از معجم البلدان). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 199 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ غَ ری ی)
نسبت است به بزدیغره که قریه ای است از قرای نیشابور. و محمد بن زیاد بن یزید نیشابوری بزدیغری مکنی به ابوعبداﷲ فقیه معروف متوفای 295 هجری قمری منسوب بدانجاست. (از معجم البلدان و انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بُ غَ)
دهی است در تکاب. (تاریخ بیهق ص 207) ، محترم شدن. مقام و منزلت یافتن:
تو یاد هرکه کنی در جهان بزرگ شود
مگر که دیگرش از چشم خویش بگذاری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بُ زَ غی یَ)
یکی از فرق هشتگانه غلات که اصحاب بزیغبن یونس بودند. (از کتاب بیان الادیان ص 36). از فرق غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب بزیغبن موسی الحائک که بزیغ را رسول ابوالخطاب محمد می پنداشتندو امام جعفر صادق را خدا می دانستند و میگفتند که آن حضرت در اختیار صورت فعلی بمردم تشبه کرده و معتقد بودند که در میان ایشان مردمانی وجود دارند که از جبرائیل و میکائیل و حضرت رسول افضلند و میگفتند که هیچکس از ایشان نمی میرد. (از کتاب خاندان نوبختی عباس اقبال ص 251). و رجوع به مقالات اشعری و ملل و نحل شهرستانی و خطط ابن حزم و رجال ابوعلی، و بزیعیه شود، ژولیده ساختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ژولیده و ترکیبات مصدری آن شود
لغت نامه دهخدا
(بُ زُ غُ رَ / رِ)
تش. خارپشت کلان. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
مصدر منحوت عربی از بازداری فارسی. بازداری. بازیاری. دانش تربیت طیور و جوارح و علاج بیماری های آنها. دستور معالجۀ طیور. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا