جدول جو
جدول جو

معنی بریه - جستجوی لغت در جدول جو

بریه
مربوط به برّ مثلاً قوای بریه
تصویری از بریه
تصویر بریه
فرهنگ فارسی عمید
بریه
صحرا، بیابان
تصویری از بریه
تصویر بریه
فرهنگ فارسی عمید
بریه
خلق، مخلوق، مردم
تصویری از بریه
تصویر بریه
فرهنگ فارسی عمید
بریه
(بَرْ ری یَ)
صحرا و زمین بی کشت، خلاف ریفیه. (منتهی الارب). صحرا. (اقرب الموارد). ج، براری. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، تعیین کردن: فرمان شد تا باز وضع قوبجور کنند و مستظهران را از پانصد دینار و بنسبت تا درویشی را یک دینار بریده کنند تا با خراجات وافی شود. (جهانگشای جوینی). تکاتب، بریده کردن بهای بنده بر وی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بریه
(بُ رَیْهْ)
مصغر ابراهیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بریه
(بِرْ ری یَ)
تأنیث برّی، منسوب به برّ. و رجوع به برّ و برّی شود.
- وجوه (وجوهات) بریه، نقدها که بر سبیل مبرات دهند. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
بریه
بیره. دهی است جزء بخش خرقان شهرستان ساوه. سکنۀ آن 112 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و سیب زمینی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
بریه
آفریدگان، آفریده، خلق
تصویری از بریه
تصویر بریه
فرهنگ لغت هوشیار
بریه
((بَ یِّ))
صحرا، بیابان، جمع براری
تصویری از بریه
تصویر بریه
فرهنگ فارسی معین
بریه
((بَ یِ))
خلق، مخلوق، جمع برایا
تصویری از بریه
تصویر بریه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بریا
تصویر بریا
(دخترانه)
واژه ایکاش (نگارش کردی: بریا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برقه
تصویر برقه
(دخترانه)
درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر (نگارش کردی: بریقه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریه
تصویر آریه
(پسرانه)
نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برته
تصویر برته
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ یَ)
سبوسۀ سر. حزاز. هبریه. شوره، پنبه کستک (کذا). (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برصه
تصویر برصه
خانه دیو دیو جای، ریگستان
فرهنگ لغت هوشیار
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخه
تصویر برخه
پاره وحصه و بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده
تصویر برده
بنده زر خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برره
تصویر برره
جمع بار نیکو کاران صالحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشه
تصویر برشه
سپیدک خجک ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزه
تصویر برزه
شاخ درخت، کشت، زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگه
تصویر برگه
مانند برگ، تکه کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریح
تصویر بریح
خسته رنجور، آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیه
تصویر بخیه
شکاف جامه ای که دوخته شود، دوخت دراز و طولانی، شلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحریه
تصویر بحریه
مونث بحری: دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهه
تصویر برهه
روزگار، زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریء
تصویر بریء
بیگناه پاک، بیزار برکنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برید
تصویر برید
نامه رسان، قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
فرهنگ لغت هوشیار
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکه
تصویر برکه
استخر کوچک، حوض آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکه
تصویر برکه
آبگیر، تالاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برده
تصویر برده
غلام، کنیز، اسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برگه
تصویر برگه
فیش، ورق، صفحه
فرهنگ واژه فارسی سره