جدول جو
جدول جو

معنی برگردیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

برگردیدگی
(بَ گَ دی دَ / دِ)
حرکت. رحلت. کوچ. (ناظم الاطباء). نقله. (ازمنتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برگردیده
تصویر برگردیده
باز پس آمده، تغییریافته، واژگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگردیدن
تصویر برگردیدن
برگشتن، واپس آمدن، بازآمدن، مراجعت کردن، خلاف کردن، اعراض کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دی دَ / دِ)
مراجعت. برگشتگی، مقدار ثابتی که بر جای میماند. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). مقصود حاصل کار و یا نتیجۀ خالصی است که از نتیجه به راه افتادن دستگاهی یا کارخانه ای بدست می آید
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی برگردانیده. انتقال. تغییر. تغییر وضع. واژگونی. (ناظم الاطباء) : غیر، دیگرگونی و برگردانیدگی. (از منتهی الارب). رجوع به برگردانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ دَ / دِ)
پسندیدگی. (ناظم الاطباء). خیره (ر / ی ر) . عمیه. قمعه. هذب. (از منتهی الارب) : از این حکم بیرون نیست هیچ کس نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه برگزیده ای بواسطۀ برگزیدگی. (تاریخ بیهقی ص 307). قفوه، برگزیدگی مهمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ دی دَ / دَ)
بازپس آمده. مراجعت کرده. (فرهنگ فارسی معین). ملتاح. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ / دِ)
عمل گردیده. رجوع به گردیدن و گردیده شود
لغت نامه دهخدا
باز پس آمده مراجعت کرده، انتقال یافته (بحالی)، تغییر یافته مغیر، واژگون شده در غلطیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگردیدن
تصویر برگردیدن
مراجعت کردن، واپس آمدن، باز آمدن، عدول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردیدگی
تصویر گردیدگی
گردیده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگردیدن
تصویر برگردیدن
((~. گَ دَ))
مراجعت کردن، تغییر یافتن، واژگون شدن
فرهنگ فارسی معین