جدول جو
جدول جو

معنی برکه - جستجوی لغت در جدول جو

برکه
گودال آب، تالاب، استخر طبیعی، استخر
تصویری از برکه
تصویر برکه
فرهنگ فارسی عمید
برکه
ابن حسام الدوله، مکنی به ابوکامل و ملقب به زعیم الدوله. رجوع به زعیم الدوله... شود. (یادداشت مؤلف) ، رشوت و پاره. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جغد. (ناظم الاطباء)
یمین. از خانان گوگ اردو از خاندان باتو یا خانان دشت قپچاق غربی (654 تا664 هجری قمری). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول)
لغت نامه دهخدا
برکه
(بِکَ)
سینه و پوست سینۀ شتر که در خفتن ملاصق زمین شود، یا جمع برک است، یا برک سینۀ آدمی است وبرکه غیر آدمی، یا برک باطن سینه است و برکه ظاهر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
برکه
(بِ کَ)
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنه 112 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7) ، رنگی است همرنگ برگ نی. (آنندراج) :
سرو من سبزیست شیرین راست همچون نیشکر
چون ببالائی قبائی برگ نی بندد کمر.
سیفی بدیعی (از آنندراج).
، نوعی از خربزۀ خوب. (آنندراج) :
هنگام یزک بشکّرستان
برگ نی او شود نواجان.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
برکه
(بُ کَ)
مرغی است آبی، خرد و سپیدرنگ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، برک، أبراک، برکان، برکان.
لغت نامه دهخدا
برکه
(بَ کَ)
یک دوشیدن از دوشیدن بامداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
برکه
(بَ رَ کَ / کِ)
افزونی و فراخی و بسیاری. (مهذب الاسماء). افزونی. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). برکت:
کجا نبید است آنجا بود جوانمردی
کجا نبیداست آنجایگه بود برکه.
منوچهری.
برکه بر عمر تو و مال تو و جان تو باد
امر امر تو و سلطان همه سلطان تو باد.
منوچهری.
یکی از وزراء معزول شد و بحلقۀ درویشان درآمد و برکۀ صحبت ایشان در وی سرایت کرد. (گلستان). و رجوع به برکت شود
لغت نامه دهخدا
برکه
(اِ مِ)
برخیزانیدن ناقۀ نشسته که شیرش ریزان باشد و دوشیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
برکه
استخر کوچک، حوض آب
تصویری از برکه
تصویر برکه
فرهنگ لغت هوشیار
برکه
((بِ کِ))
آبگیر، تالاب
تصویری از برکه
تصویر برکه
فرهنگ فارسی معین
برکه
آبگیر، تالاب
تصویری از برکه
تصویر برکه
فرهنگ واژه فارسی سره
برکه
آب انبار، آبدان، آبگیر، استخر، برم، تالاب، غدیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برکه
پاتیل، دیگ بزرگ دهان گشاد، سیاه مست
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برکو
تصویر برکو
(پسرانه)
خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ (نگارش کردی: بهرک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برقه
تصویر برقه
(دخترانه)
درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر (نگارش کردی: بریقه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برته
تصویر برته
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ کُ)
نام کبوتر. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برده
تصویر برده
بنده زر خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزه
تصویر برزه
شاخ درخت، کشت، زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برره
تصویر برره
جمع بار نیکو کاران صالحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکع
تصویر برکع
مرد کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخه
تصویر برخه
پاره وحصه و بهره
فرهنگ لغت هوشیار
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برصه
تصویر برصه
خانه دیو دیو جای، ریگستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشه
تصویر برشه
سپیدک خجک ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
کلاه درازی که از برک یا نمد دوزند زاهدان و درویشان برسر گذارند برنس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگه
تصویر برگه
مانند برگ، تکه کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکه
تصویر بشکه
ظرف چوبین بزرگ سر بسته برای آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهه
تصویر برهه
روزگار، زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریه
تصویر بریه
آفریدگان، آفریده، خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسکه
تصویر بسکه
چندانکه ظنقدر که یا از بسکه. چندانکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکه
تصویر ارکه
ماهی یونس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده
تصویر برده
غلام، کنیز، اسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برگه
تصویر برگه
فیش، ورق، صفحه
فرهنگ واژه فارسی سره